معنی بهرام گور
لغت نامه دهخدا
بهرام گور. [ب َ م ِ] (اِخ) بهرام پنجم یا وهرام. شاهنشاه ایران از سلسله ٔ ساسانیان پسر و جانشین یزدگرد اول. پس از فوت یزدگرد بزرگان ایران شاهزاده ای را بنام خسرو بر تخت نشانیدند اما منذربن نعمان امیر حیره که سرپرست بهرام بود او را یاری کرد و قوایی مجهز بفرماندهی پسر خود نعمان بن منذر بسوی بهرام روانه نمود نعمان بطرف تیسفون راند و بزرگان متوحش شده با منذر و بهرام داخل مذاکره شدند. عاقبت خسرو خلع شد و بهرام بر تخت نشست. بهرام نخست با اقوام وحشی شمالی جنگید و آنان را شکست داد در 421 م. جنگی بین او و تئودوسیوس امپراطور روم درگرفت. فرماندهی سپاه ایران بامهر نرسی بود. رویهمرفته رومیان در این جنگ تفوق داشتند. بموجب صلح نامه ای که در سال 422 م. امضاء شد ایرانیان در کشور خود به عیسویان آزادی دینی دادند و رومیان هم همین حق را برای زردشتیان مقیم بیزانس قائل شدند. هیچیک از شاهنشاهان ساسانی به استثنای اردشیربابکان و خسرو انوشیروان مانند بهرام گور محبوب عام نبوده است. نسبت بهمه خیرخواهی میکرد و قسمتی از خراج ارضی را به مؤدیان بخشید. داستانهای بسیار در چابکی او در جنگ با اقوام شمالی و دولت بیزانس و عشق بازیها و شکارهای وی نقل کرده اند. این حوادث هم در ادبیات و هم در نقاشی ایران رواج و شهرت یافته است و قرنهای متمادی زیور پرده های نقاشی و قالیها و انواع منسوجات گردیده است... (از دایره المعارف فارسی). بهرام پنجم مشهور به بهرام گور پانزدهمین پادشاه سلسله ٔ ساسانی بود که جلوس وی 421 و فوت 438 م. است و در دربار منذر از پادشاهان عرب تربیت شد و بطوری که مشهوراست تاج سلطنت را از میان دو شیر ربود. این پادشاه تمامی ارمنستان را ضمیمه ٔ ایران ساخت و در ممالک تابع آزادی مذاهب داد. (فرهنگ فارسی معین):
چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و کارکرده سران.
رجوع به شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 7 ص 2107- 2194 شود.
هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان
هم بگه اردشیر هم بگه روستهم.
منوچهری.
نه این بهرام اگر بهرام گور است
سرانجام از جهانش بهره گور است.
نظامی.
بپرخاش جستن چو بهرام گور
کمندی بکتفش پر از خام گور.
سعدی.
رجوع به بهرام شود.
حل جدول
معادل ابجد
474