معنی بهمنیار

لغت نامه دهخدا

بهمنیار

بهمنیار. [ب َ م َن ْ] (اِخ) ابوالحسن مرزبان دیلمی معروف به کیا رئیس. رجوع به ابوالحسن بهمنیار شود.

بهمنیار. [ب َ م َن ْ] (اِخ) احمدبن آقا محمدعلی. ادیب و استاد دانشگاه تهران در سال 1262 هَ. ق. در کرمان متولد شد و در سال 1334 هَ. ش. در تهران درگذشت. وی علوم مقدماتی را در کرمان تحصیل کرد و در نهضت مشروطه در عداد آزادی خواهان در آمد و روزنامه ٔ «دهقان » را انتشار داد سپس از طرف مأموران انگلیسی بشیراز تبعید شد و محبوس گردید. در سال 1335 هَ. ق. رهایی یافت و در تهران وارد خدمت وزارت مالیه شد و مأمور خراسان گردید و در مشهد روزنامه ٔ فکر آزاد را منتشر کرد. در سال 1306 وارد خدمت عدلیه شد و مأمور قزوین و سپس همدان گردید و مجدداً در سال 1308 بمعلمی مشغول شد. در سال 1310 برای تدریس دارالمعلمین انتخاب گردید و در سال 1313 تدریس ادبیات عربی مدرسه ٔ معقول و منقول بدومحول گردید و در سال 1315 عنوان استادی دانشگاه و در سال 1321 عضویت فرهنگستان را یافت. از آثار او «تحفه ٔ احمدیه » در شرح الفیه ٔ ابن مالک. تصحیح التوسل الی الترسل. تصحیح تاریخ بیهق. تصحیح اسرارالتوحید. ترجمه ٔ زبده التواریخ در تاریخ آل سلجوق. صرف و نحو عربی بفارسی (سه دوره). ترجمه ٔ احوال صاحب ابن عباد را باید نام برد. وی در تنظیم و تدوین مطالب مجلدات اول و دوم لغت نامه با مرحوم دهخدا همکاری کرده است.


کیارئیس بهمنیار

کیارئیس بهمنیار. [رَ ب َ م َن ْ] (اِخ) ابوالحسن بهمنیاربن مرزبان آذربایجانی. رجوع به ابوالحسن بهمنیار و تعلیقات چهارمقاله و «تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم » تألیف ذبیح اﷲ صفا ج 1 ص 289 شود.

نام های ایرانی

بهمنیار

پسرانه، نام شاگرد ابوعلی سینا

سخن بزرگان

احمد بهمنیار

سرگذشت اجتماعی بیشتر ملتها در بر گیرنده ی رخدادهایی است که به دلیل اهمیت سیاسی یا شدت تأثیر در اندیشه ها و احساسات عامه، فراموش شدنی نبوده و هیچ گاه از یادها محو نمی شود.

معادل ابجد

بهمنیار

308

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری