معنی بهیمی

لغت نامه دهخدا

بهیمی

بهیمی. [ب َ می ی] (ص نسبی) منسوب به بهیمه که بمعنی چارپایه است. (از غیاث) (از آنندراج). منسوب به بهیمه. حیوانی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین):
بر لذت بهیمی چون فتنه گشته ای
بس کرده ای بدان که حکیمت بود لقب.
ناصرخسرو.
و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمی نمود. (سندبادنامه ص 114).
پای بگشا از این بهیمی سم
سر برون آر از این سفالی خم.
نظامی.

فرهنگ عمید

بهیمی

حیوانی،

حل جدول

بهیمی

حیوانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بهیمی

جانوری، حیوانی،
(متضاد) انسانی

عربی به فارسی

بهیمی

دامی , حیوانی , شبیه حیوان , جانور خوی

فرهنگ فارسی هوشیار

بهیمی

چارپایی جانوری (صفت) منسوب به بهیمه حیوانی.

معادل ابجد

بهیمی

67

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری