معنی بوریا

فارسی به ترکی

تعبیر خواب

بوریا

اگر بیند بوریا داشت یا کسی بدو داد، دلیل که او را از زنی منفعت رسد، به قدر کوچکی و بزرگی بوریا. - جابر مغربی

بوریا درخواب بر سه وجه است. اول: منفعت. دوم: خواستن زن. سوم: به کدخدائی خود مشغول بودن. - امام جعفر صادق علیه السلام

گر کسی بوریا بیند، دلیل که مردی است خسیس و نیز، دلیل است بر آن که زن بی اصل خواهد. اگر دید بوریا ببافت و سپری شد، دلیل که شغل خویش را تمام کند. اگر بیند از بوریا ازار خانه می بافت، دلیل که به کدخدائی خود مشغول شود. - محمد بن سیرین

لغت نامه دهخدا

بوریا

بوریا. (اِ) مأخوذ از آرامی. حصیری که از نی شکافته ٔ مخصوص سازند. معرب آن باری است. (ابن درید). در این زبانها از سومری بعاریت گرفته شده. (حاشیه ٔ برهان چ معین). معروف است، حصیری که در خانه اندازند. (انجمن آرا). حصیری است که در خانه اندازند و باریا معرب آن است. (از آنندراج). حصیری که از نیهای شکافته سازند. (ناظم الاطباء): و از وی [شهر ترمذ] صابون و بوریای سبز و بادبیزن خیزد. (حدود العالم). اندرین روز اطلاق کردند بهای بوریا و نفت که جسد جعفر یحیی برمکی را سوخته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191).
زیر یکی فرش وشی گسترد
باز بدزدد زیکی بوریاش.
ناصرخسرو.
به خدای ارمرا در این زندان
جز یکی پاره بوریا باشد.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 108).
دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده وار
مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا.
سنایی.
نی همه یکرنگ دارد در نیستانها ولیک
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی بوریا.
خاقانی.
بر چنین چاه بوریا بر سر
مرده چون سنگ و باریا مگذر.
نظامی.
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری.
سعدی.
خونت برای قالی سلطان بریختند
ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش.
سعدی.
هست زیلو در بساط بوریا
جای گل گل باش و جای خار خار.
نظام قاری.
کنون که وقت حصیر است و بوریا بزمین
چه شد که سبزه به زیلو فکندنست سمر.
نظام قاری.


بوریا کوبی

بوریا کوبی. (حامص مرکب) کنایه از ضیافتی باشد که در خانه ٔ نو کنند. جشنی که بعد از ساختن خانه و عمارت کنند. (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). کنایه از آن است که چون خانه ٔ نو بسازند، مردم را به مهمانی طلبند. (انجمن آرا). عذار. عذیر. عذیره. وکیره. حتیره. مهمانی بنا. ولیمه ٔ بنا.ولیمه ٔ خانه ٔ نو: (یادداشت بخط مؤلف):
مسجدی هرکه ساخت پا کوبی
کند از ذوق بوریاکوبی.
یحیی شیرازی (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

بوریا بافی

عمل بوریا باف بافندگی بوریا.


بوریا

حصیری که از نی شکافته مخصوص سازند


بوریا باف

زیغباف (اسم) بافنده بوریا سازنده حصیر.

فرهنگ عمید

بوریا

فرشی که از نی شکافته می‌بافند، حصیر، بلاج،

فارسی به عربی

بوریا

اندفاع، حصیره، قشه

فرهنگ معین

بوریا

[ع.] (اِ.) حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند.

حل جدول

بوریا

فرش حصیرى

حصیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

بوریا

حصیر،
(متضاد) قالی

فارسی به انگلیسی

بوریا

Cane, Mat, Straw

معادل ابجد

بوریا

219

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری