معنی بوریاباف
لغت نامه دهخدا
بوریاباف. (نف مرکب) آنکه بوریا بافد. (آنندراج). سازنده ٔ بوریا. (ناظم الاطباء). بوریاگیر. حصیرباف:
بقدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف.
نظامی.
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر.
سعدی.
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
|| پتل بند و تپنگوی اسباب. (ناظم الاطباء).
بوریاباف. (اِخ) دهی از دهستان قلعه حاتم است که در شهرستان بروجرد واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فرهنگ عمید
کسی که پیشهاش بافتن بوریا است، بافندۀ بوریا،
حل جدول
بافنده حصیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
حصیرباف،
(متضاد) قالیباف
معادل ابجد
302