معنی بوی بهشت

حل جدول

بوی بهشت

فیلمی از حمیدرضا محسنی

لغت نامه دهخدا

بوی

بوی. (اِ) عطریات. (برهان) (انجمن آرا). عطر و شمیم و عطریات و چیزهای معطر. (ناظم الاطباء). بو. (فرهنگ فارسی معین). این کلمه با کلماتی چون: شب (شب بوی)، سمن (سمن بوی)، غالیه (غالیه بوی)، خوش (خوش بوی)، کافور (کافوربوی)، شیر (شیربوی)، هم (هم بوی)، می (می بوی)، مشک (مشکبوی)، سنبل (سنبل بوی)، یاسمن (یاسمن بوی)، عبیر (عبیربوی)، بد (بدبوی)، بی (بی بوی)، گل (گلبوی)، شاه (شاه بوی)، کم (کم بوی)، پر (پربوی)، نافه (نافه بوی)، غالیه (غالیه بوی)، ترکیب شود:
گبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت.
رودکی.
بوی برآمیخت گل چو عنبر اشهب
بانگ برآوردمرغ با رخ طنبور.
منجیک.
یک لخت خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد و هم گونه ٔ عقیق.
عماره.
زمین بود در زیر دیبای چین
پر از درّ خوشاب روی زمین
می و بوی و آواز رامشگران
همه بر سران افسر از گوهران.
فردوسی (از حاشیه ٔ برهان چ معین).
چو شد زیب خسرو چو خرم بهار
بهشتی پر از رنگ و بوی و نگار.
فردوسی.
باد شبگیری بر زلف سیاهش بوزید
طبل عطار شد از بوی، همه لشکرگاه.
فرخی.
تا خوید نباشد برنگ لاله
تا خار نباشد ببوی خیرو.
فرخی.
گفتم که مشک ناب است آن جعد زلف تو
گفتا ببوی و رنگ عزیز است مشک ناب.
عنصری.
مشک باشد لفظ و معنی بوی او
مشک بی بو ای پسر خاکستر است.
ناصرخسرو.
پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو.
خاقانی.
گلی را که نه رنگ باشد نه بوی
حرام است سودای بلبل بر اوی.
سعدی.
آن گوی معنبر است در جیب
یا بوی دهان عنبرین بوست.
سعدی.
پریرویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی باشد.
سعدی.
- بوی خوش،کنایه از عطر و آنچه بوی خوب دهد. عبیر. عطر. ریّا. (دهار). طیب. طاب. عطر. (منتهی الارب):
پرستار با مجمر و بوی خوش
نظاره بر او دست کرده بکش.
فردوسی.
چو لب را بیاراید از بوی خوش
تو از ریختن آب دستان مکش.
فردوسی.
هم از پیش آن کس که با بوی خوش
همی رفت با مشک صد آبکش.
فردوسی.
|| رایحه. (برهان). بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود. مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی. (ناظم الاطباء). || طمع. (برهان) (ناظم الاطباء). || امید و آرزو و خواهش. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سراغ و امید و آرزو. (آنندراج).
- به بوی، به امید. به آرزوی:
چه جورها که کشیدند بلبلان از وی
به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید.
حافظ.
- بر بوی، به امید:
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند بکنارم.
حافظ.
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت.
حافظ.
|| محبت. (برهان) (ناظم الاطباء). || خوی و طبیعت. || بهره و نصیب. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تلاش. (ناظم الاطباء). رجوع به بو شود.

بوی. [ب َ وی ی ْ] (ع ص) مرد گول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (معجم متن اللغه).


بهشت

بهشت. [ب ِ هَِ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب) و «ایشت » (علامت تفضیل) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فردوس.خلد. جنت. جایی خوش آب وهوا و فراخ نعمت و آراسته که نیکوکاران پس از مرگ در آن مخلد باشند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). دارالجزای مردمان نیکوکار. (آنندراج). جنت. خلد. دارالسلام. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان القرآن). فردوس. ظلال. یسری. مینو. (یادداشت مؤلف). حظیره ٔ قدس. (مهذب الاسماء). جایی خوش آب وهوا و فراخ نعمت و آراسته که نیکوکاران پس از مرگ در آن مخلد باشند. جنت. فردوس. خلد. (فرهنگ فارسی معین):
عالم بهشت گشته عنبرسرشت گشته
کاشانه زشت گشته صحراچو روی حورا.
کسایی.
بهشت است اگر بگرود جای اوی
نگر تا چه آید کنون رای اوی.
فردوسی.
فروزنده گیتی بسان بهشت
جهان گشته آباد وهر جای کشت.
فردوسی.
سرایی دیدم چون بهشت آراسته. (تاریخ بیهقی). پس بشارت داد پروردگار ایشان را برحمت خود آمرزش و بهشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
نیستی آگاه تو هیچ از بهشت
خود چه کنی گرنه فری راستین.
ناصرخسرو.
هر که رود برره خرم بهشت
بی شک جز عقل نباشد عصاش.
ناصرخسرو.
فردا به بهشت گشته سیراب
در کوثر مصطفات جویم.
خاقانی.
از عارض و روی و زلف داری
طاوس و بهشت و مار باهم.
خاقانی.
- امثال:
بهشت آنجاست کآزاری نباشد.
بهشت به سرزنشش نمی ارزد.
بهشت را به بها نمی دهند ببهانه میدهند.
بهشت را بهشتی اگر دنیا را بهشتی.
بهشت را نتوان یافتن رایگان.
بهشت زیر پای مادران باشد.
سبکباری از بهشت آمده است.
مثل بهشت شداد.
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.


بوی دمیدن

بوی دمیدن. [دَدَ] (مص مرکب) بوی آمدن... (آنندراج):
میدمیداز دم مشکین صبا بوی بهشت
بوی بردیم از آن زآن سر کوه آمده بود.
کمال خجندی (از آنندراج).
از سبزه ٔ خط تو دمد بوی جان هنوز
بلبل برون نرفته از این گلستان هنوز.
اوجی همدانی (از آنندراج).


بوی شنیدن

بوی شنیدن. [ش ِ دَ] (مص مرکب) استشمام رایحه ٔ خوب یا بد کردن. (ناظم الاطباء). استشمام بوی کردن. حس کردن بوی: و باشد که منفذ بینی گرفته و بسته شود و بوی و گند نشنود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
هرکه نشنیده ست روزی بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک ما ببوی.
سعدی.
بس پیر مستمند که در گلشن مراد
بوی بهشت بشنود و نوجوان شود.
سعدی.
بوی پیراهن گم کرده ٔ خود می شنوم
گر بگویم همه گویند ظلالیست قدیم.
سعدی.


تباه بوی

تباه بوی. [ت َ] (اِ مرکب) بوی تباه. بوی بد. گنده بوی. بوی پوسیده ٔ چیزی.

واژه پیشنهادی

تعبیر خواب

بهشت

بهشت در خواب دیدن، دلیل خرمی و مژده است از خدای تعالی. اگر بیند از میوه های بهشت فرا گرفت یا کسی به وی داد و بخورد، دلیل که آنقدر که میوه بهشت خورده بود، علم و دانش آموزد و سیرت دین بداند؛ لیکن سود ندارد. اگر بیند با حوران بهشت همی بود، دلیل که نزع بر وی اسان شود. اگر بیند در بهشت مقیم شد، لیکن وی نگذاشتند، دلیل که در دنیا میلش به فساد و عصیان است. اگر بیند در بهشت به روی او بسته شد، دلیل که مادر و پدر از وی ناخوشنود باشند. اگر بیند به نزدیک بهشت شده، بازگردید، دلیل که بیمار شودبه حال مرگ، لیکن از آن شفا یابد. اگر بیند فرشتگان دست وی را گرفتند که در بهشت برند و برفت و در زیر درخت طبی بنشست، دلیل که مراد دو جهانی یابد. اگر بیند وی را از خردن شراب و شر منع کردند، دلیل بود بر تباهی دین وی. اگر بیند از میوه های بهشت کسی بدو داد، دلیل که آن کس را از علم وی بهره بود. اگر بیند دربهشت آتش انداخت، دلیل که از باغ کسی چیزی به حرام بخورد. اگر بیند از حوض کوثر آب خورد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد. اگر بیند کوشکهای بهشت یکی به وی دادند، دلیل که دلارامی یا کنیزکی به زنی بخواهد. - محمد بن سیرین

اگر بیند رضوان در برابر او خرم و شادمان است، دلیل که از کسی خرم و شادمان شود و نعمت یابد. اگر بیند در جایگاه بلند نیکو بود، که صورت بهشت داشت و او پنداشت که بهشت است، دلیل که با پادشاه عادل پیوند گیرد، یا با توانگری یابا عالمی بزرگوار. اگر بیند سوی بهشت می رفت، دلیل که به راه حق پیوسته است. - جابر مغربی

یدن بهشت در خواب بر نه وجه است اول: علم، دوم: زُهد. سوم: منت، چهارم: شادی. پنجم: بشارت. ششم: ایمنی. هفتم: خیروبرکت. هشتم: نعمت. نهم: سعادت. - امام جعفر صادق علیه السلام

فرهنگ فارسی هوشیار

بهشت آیین

(صفت) مانند بهشت بهشت آسا: باغی بهشت آسا: باغی بهشت آیین.

معادل ابجد

بوی بهشت

725

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری