معنی بچگی

لغت نامه دهخدا

بچگی

بچگی. [ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ] (حامص) حالت و چگونگی بچه. طفولیت.خردی. کودکی. صباوت. صبا. خردسالی. صغر. || (ص نسبی) منسوب و متعلق به بچه. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

بچگی

بچه بودن،
(اسم) دوران کودکی: از همان بچگی باهوش بود،
بی‌تجربگی،
(صفت نسبی، منسوب به بچه) مربوط به بچه،

حل جدول

بچگی

کودکی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بچگی

خردسالی، صباوت، طفولیت، کودکی، نوباوگی،
(متضاد) پیری، کهولت

فارسی به انگلیسی

بچگی‌

Boyhood, Childishness, Frivolity, Infancy

فارسی به عربی

بچگی

طفوله، طفولی، فتوه

فرهنگ فارسی هوشیار

بچگی

طفولیت، کودکی، خردسالی

فارسی به آلمانی

بچگی

Kindheit, Kindheit, Frühkindheit [noun]

معادل ابجد

بچگی

35

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری