معنی بکارت
لغت نامه دهخدا
بکارت. [ب َ رَ] (ع اِمص) دوشیزگی. (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). و رجوع به بکاره شود.
- ازاله ٔ بکارت کردن، دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
بحجله خانه ٔغم بکر بود دختر رز
نگاه پرده شکاف منش بکارت برد.
طالب آملی (از آنندراج).
- بکارت گرفتن، دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی. (ناظم الاطباء). بکارت دختر بردن. افتراع. اعتذار. افتضاض. (از منتهی الارب).
فرهنگ معین
(مص ل.) دوشیزه بودن، (اِمص.) دختری، تازگی. [خوانش: (بِ رَ) [ع. بکاره]]
فرهنگ عمید
دوشیزه بودن، دوشیزگی،
تازگی، نو بودن،
(اسم) (زیستشناسی) = پرده * پردۀ بکارت
فرهنگ واژههای فارسی سره
دست نخوردگی، دوشیزگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
دختری، دوشیزگی، عذرت، تازگی
فارسی به انگلیسی
Virginity
فرهنگ فارسی هوشیار
دوشیزگی
معادل ابجد
623