معنی بیدار ماندن
لغت نامه دهخدا
بیدار ماندن. [دَ] (مص مرکب) بخواب نرفتن. نخفتن: اکراء؛ بیدار ماندن در بندگی خداوند جل شأنه. (منتهی الارب). تغار؛ بیدار ماندن. (منتهی الارب).
حل جدول
سهر
فارسی به انگلیسی
Wake, Watch
فارسی به عربی
مستیقظ
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) نخوابیدن خواب بچشم راه ندادن.
فارسی به ایتالیایی
vegliare
معادل ابجد
362