معنی بیرق
لغت نامه دهخدا
بیرق. [ب َ / ب ِ رَ] (ترکی، اِ) علم. (برهان) (غیاث) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). لواء. درفش. اختر. رایت. (یادداشت مؤلف):
بر سر بیرق به لاف پرچم گوید منم
طره ٔ خاتون صبح برتتق روزگار.
عماد غریری (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
بحکمتی که خلل اندرو نیابد راه
ز مهر و ماه گشادند زان میان بیرق.
انوری.
بیرق سلطان عقل صورت طغرای تست
ابلق میدان چرخ زیر لگام تو باد.
خاقانی.
از برای یک اسبه شاه فلک
بیرق شاهوار بندد صبح.
خاقانی.
تف علم تو در دم صبح
بر بیرق سام سوخت پرچم.
خاقانی.
حریر سرخ بیرقها گشاده
نیستانی بدآتش درفتاده.
نظامی.
برآفاق بیرق برآورده سر
عقابان ترکش برآورده پر.
خواجوی کرمانی.
- بیرق کشیدن، درفش افراشتن:
پروین ز حریر زرد و ازرق
برسنجق زر کشیده بیرق.
نظامی.
|| علم افواج. (ناظم الاطباء). || علم دولتی که بر بالای عمارات دولتی نصب کنند. (ناظم الاطباء).بکار بردن بیرق بعنوان نشان و علامت در نزد بسیاری از ملل قدیم معمول و متداول بوده است. در مصر قدیم و آشور و در نزد یهودیان معمول بوده و در کتاب مقدس مکرر به بیرق اشاره شده است. یونانیان در اوائل قطعه ای زره را که بر سر نیزه ای نصب شده بعنوان بیرق بکار میبردند بعدها شهرهای یونانی هر یک بیرقی مخصوص بخود داشتند و در نزد رومیان نیز استعمال بیرق معمول بوده است. قسطنطنین پس از گرایش به مسیحیت بیرقی که نام عیسی بحروف یونانی بر روی پارچه ای از ابریشم ارغوانی داشت معمول ساخت. بیرقهای اولیه ٔ اروپا جنبه ٔ مذهبی داشت و قدیمترین آنها بیرق دانمارک میباشد. در قرون وسطی بیرقهای متعدد بکار میرفت. استعمال بیرق ملی از اواخر قرن 18م. معمول شد. در دوره ٔ اسلامی اهمیت خاصی به بیرق داده میشد در زمان پیغمبر (ص) آنرا لواء و نیز رایه میگفتند. امویان بیرق سفید، عباسیان و شیعیان بیرق سبز بکار میبردند ایرانیان نیز در دوره های مختلف تاریخ خود بیرقهای مختلف با نقوش و اشکال گوناگون بکار برده اند درفش کاویان معروف است و در دوره ٔکورش بیرقی سفید با نقش عقاب زرین بکار میرفته است و دیگر پادشاهان قدیم ایران خورشید را بعنوان علامت روی درفش یا بیرق خود انتخاب میکردند و گاهی ماه زرین بر بالای درفش قرار میگرفته و قدیمترین آثار که در دست است به 1450 سال قبل از میلاد تعلق دارد. در ایران اسلامی اولین بیرقی که دارای نقش شیر و بر بالای آن ماهی زرین بود تعلق به سلطان مسعود غزنوی داشت و در عهد بعضی از سلاطین سلجوقی نیز بر بیرق نقش شیر دیده شده است. و علامت بیرق مغولها از دوره ٔ الجایتو ببعد از یک قسمت مربع و حاشیه دار و یک قسمت اضافی و دو زبانه تشکیل شده و شیر آن که در قسمت مربع و حاشیه دار نقش شده در حال ایستاده است. بیرق آق قویونلوها، با علامت گوسفند و خورشید است. و از آن شاه طهماسب، خورشید بر پشت بره بود. از دوره ٔ شاه عباس ببعد بیرق رسمی شیر و خورشید بود و بیرقهای نوک باریک با رنگهای مختلف و پارچه های قیمتی بوده است و روی این بیرقها را یا آیه ای از قرآن با شمشیر ذوالفقار علی (ع) یا شیری که خورشید طالع بر پشت دارد نقش میکردند. بیرق در زمان صفویه دوزبانه و نوک تیز بود با نقش ایستاده با دم علم کرده که خورشید طالع شیری سر آن در بالای در آسمان قرار دارد. بیرقهای نادرشاه و سلطنتی، از پارچه ای راه راه قرمز آبی و سفید و زرد بوده و بعضی گفته اندکه نقش شیر و خورشید را هم داشته است.
بیرقهای دوره ٔ قاجاریه: از زمان آغا محمدخان اطلاع دقیق در دست نیست اما در دوره ٔ فتحعلیشاه همان شیر و خورشید دوره ٔ صفویه بوده است و بعضی از آن مزین بنوارهای تافته ٔ سفید و ریشه های زرین با زمینه ای سرخ رنگ است که بر بالای آن پنجه ای است از نقره که معرف دست علی (ع) است و بیرقهای کوچک با زمینه ٔ آبی ودر بالای آن نیزه ٔ زرین نصب شده معمول و متداول بوده است. بیرق ملی ایران بشکل مستطیلی است، از سه رنگ سبز و سفید و سرخ با علامت شیر و خورشید میباشد. موارد استفاده ٔ از بیرق مختلف و متنوع است و برافراشتن بیرق تابع تشریفات و قراردادهای خاصی است. (از ایرانشهر ج 2 ص 950) (از دائره المعارف فارسی). و نیز رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 133 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2667 و 2663 و نشؤاللغه ص 95 و کتاب النقض ص 260 و تاریخچه ٔ شیر خورشید کسروی شود. || درفش کوچک و چوبی که بنشانه ٔ مقصد در میدان اسبدوانی نصب کنند معرب آن هم بیرق است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). قصب در اسبدوانی، بیرق اول قصب السبق. (یادداشت مؤلف). || شقه ٔ حریر رنگین که بر سر علم و نیزه و کلاه خود بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). پارچه که بر سر علم بندند. || پرده ٔ علم. (ناظم الاطباء). || نشان فوج و غیره که کوچک باشد. (غیاث).
- بیرق نور، روشنائی صبح کاذب. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(بِ رَ) [تر.] (اِ.) پرچم درفش. ج. بیارق.
فرهنگ عمید
پارچهای سفید یا رنگین که بر آن نقشی باشد و بر سر چوب کنند و علامت یک کشور، دسته، یا حزب باشد، پرچم، علم، رایت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرچم، درفش، رایت، علم، لوا
فارسی به انگلیسی
Banner, Colors, Ensign, Flag, Pennon, Standard
فارسی به عربی
رایه، علم
فرهنگ فارسی هوشیار
پرچم، پارچه های که بر سر چوب کشند و علامت یک کشور باشد
فارسی به آلمانی
Fahne (f), Nachlassen
واژه پیشنهادی
لوا
معادل ابجد
312