معنی بیرون کشیدن

لغت نامه دهخدا

بیرون کشیدن

بیرون کشیدن. [ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) برون کشیدن. بدر آوردن. کندن. جدا کردن:
فرودآمد آن بیدرفش پلید
سلیحش همه پاک بیرون کشید.
فردوسی.
|| خارج شدن. بیرون رفتن (با سپاهیان):
ز میدان چو بهرام بیرون کشید
همی دامن از خشم در خون کشید.
فردوسی.
ز پیش پدر سرخه بیرون کشید
درفش سپه سوی هامون کشید.
فردوسی.
رجوع به برون کشیدن شود.
- بیرون کشیدن از جائی، خود و گروهی را از آنجای بجای دیگر بردن. (یادداشت مؤلف). خارج کردن و خارج شدن. بیرون رفتن و بیرون بردن:
شهنشه چو از گنگ بیرون کشید
سپه را ز تنگی بهامون کشید.
فردوسی.
سپه را ز بغداد بیرون کشید
سراپرده ٔ نو به هامون کشید.
فردوسی.
- راز بیرون کشیدن، فاش کردن. آشکار کردن:
سیاوش ز رستم بپرسید و گفت
که این راز بیرون کشیم از نهفت.
فردوسی.
|| انتخاب. (یادداشت مؤلف). برگزیدن.

حل جدول

بیرون کشیدن

‌اختلاج

آهختن

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بیرون کشیدن

استدع، انتزع، سحب، مقتطف

واژه پیشنهادی

بیرون کشیدن

استخراج

لنج

بر آهیختن

معادل ابجد

بیرون کشیدن

652

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری