معنی بیطار
لغت نامه دهخدا
بیطار. [ب َ] (ع اِ) (از بطر بمعنی کفانیدن ریش) طبیب چهارپایان. (غیاث). پچشگ ستور. (دهار) (مهذب الاسماء). طبیب چارپایان. (آنندراج). ستورپزشک (در پهلوی). دام پزشک. (از لغات مصوب فرهنگستان). پزشک چاروا. آنکه ستور راعلاج کند. معالج دواب. پزشک ستور. (یادداشت مؤلف). و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 276 شود:
مرکب ایمانت اگر لنگ شد
قصد سوی کلبه ٔ بیطار کن.
ناصرخسرو.
وارهان خویش را که وارسته است
خر وحشی ز نشتر بیطار.
سنائی.
که بجان آمدم ز محنت و بند
داغ و بیطار و بار و پشه ٔ گند.
سعدی.
پیش بیطاری رفت تا دوا کند.
(گلستان).
بیطار. [ب َ] (اِخ) الشیخ محمد بهاءالدین. او راست نقد عین المیزان و آن ردی است بر میزان الجرح و التعدیل جمال الدین قاسمی. (از معجم المطبوعات).
فرهنگ معین
(بِ) [معر.] (ص.) دامپزشک. ج. بیاطره.
فرهنگ عمید
دامپزشک
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیطر، دامپزشک، دستورپزشک
فارسی به انگلیسی
Veterinarian
فارسی به عربی
طبیب بیطری
فرهنگ فارسی هوشیار
دامپزشک
معادل ابجد
222