معنی بیمارستان

لغت نامه دهخدا

بیمارستان

بیمارستان. [رِ] (اِ مرکب) (از: بیمار + َِسْتان، ادات مکان) خانه وعمارتی که سلاطین در بعضی شهرها بسازند و بیماران راآنجا طبیب دیوانی معالجت نماید و آن را بیمارسان و مارستان نیز گویند. (از انجمن آرا). بیمارخانه. مارستان. (آنندراج). عمارت و خانه ای که جهت بیماران بنا شده و در آنجا بیماران بی بضاعت و بی کس را پذیرفته مجاناً و بلاعوض آنان را تداوی کرده و دوا و غذا میدهندو پرستاری میکنند. (از ناظم الاطباء). دارالشفاء. دارالمرضی. مریضخانه. (یادداشت مؤلف) (دهار): و بیمارستان عضدی هست اما بخلل شده است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 133). و جامع و بیمارستان نیکو ساخته اند (در فیروزآباد). (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 139).

فرهنگ معین

بیمارستان

(رِ) (اِمر.) جایی که بیماران را در آنجا بستری و معالجه کنند، مریض خانه.

فرهنگ عمید

بیمارستان

جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می‌کنند، مریض‌خانه، بیمارخانه،

حل جدول

بیمارستان

دارالشفا

دارالشفا، شفاخانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیمارستان

بهداری، دارالشفاء، درمانگاه، شفاخانه، مریضخانه

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

بیمارستان

دار العجزه، عیاده، مستشفی

تعبیر خواب

بیمارستان

بیمارستان: شما دوستان خود را نیازمند خواهید یافت دردرون بیمارستان بودن: خبرهای غمگین مریضخانه: غصه اگر خواب ببینید در بیمارستان بستری هستید، نشانه آن است که باید با دقت و هوشیاری از بیماری مسری فرار کنید. اما اگر خواب ببینید به بیمارستان میروید به قصد ملاقات مریضی بستری، نشانه آن است که از حال یکی از نزدیکان خبرهای بدی خواهید شنید. - لوک اویتنهاو

فرهنگ فارسی هوشیار

بیمارستان

محلی که از بیماران پرستاری و مواظبت نمایند، مریضخانه

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

بیمارستان

Klinik (f), Krankenhaus (n)

معادل ابجد

بیمارستان

764

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری