معنی بیم داشتن

لغت نامه دهخدا

بیم داشتن

بیم داشتن. [ت َ] (مص مرکب) هراسیدن. ترسیدن. سهمیدن. ترس داشتن. ترسان بودن:
نشاندم بر این تخت من کیقباد
نه ازکین تو بیم دارم نه داد.
فردوسی.
گر همی ایمنیت آرزو آرد ز عذاب
همچو من هیچ مدار از قبل دنیا بیم.
ناصرخسرو.
راست باش و مدار بیم از کس.
سنائی.
نصیحت پادشاهان کسی را مسلم است که بیم سر ندارد و امید زر. (گلستان).
چو دزدان ز هم باک دارند و بیم
رود در میان کاروانی سلیم.
سعدی.
نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان
تا قلندروار شد در کوی عشق آئین من.
سعدی.
- بیم در دل داشتن از کسی، ترسیدن از وی:
بگوی وز من بیم در دل مدار
نه ازنامور دادگر شهریار.
فردوسی.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بیم داشتن

الق القبض علیه

معادل ابجد

بیم داشتن

807

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری