معنی بی‌خانمان

حل جدول

بی‌خانمان

راه ‌نشین

راه‌نشین


نویسنده اثر بی‌خانمان

هکتور مالو


سرگردان و بی‌خانمان

زابرا


کنایه از بی‌خانمان

آسمان‌جل

آلاخون والاخون

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌خانمان

آسمان‌جل، آواره، بی‌سامان، خاکسترنشین، خانه‌به‌دوش، دربدر،
(متضاد) سروساماندار


آسمان‌جل

آواره، بیچاره، بی‌خانمان، بی‌مکنت، خانه‌بدوش


آلاخون‌والاخون

آواره، بی‌خانمان، بی‌سروسامان، خانه‌بدوش، دربدر


دربدر

آلاخون‌والاخون، آواره، بی‌خانمان، خانه‌بدوش، سرگردان

فرهنگ عمید

راه نشین

غریب،
بی‌خانمان،
گدا،


آلاخون والاخون

آواره، بی‌خانمان، بی‌سروسامان، دربه‌در،
* آلاخون‌والاخون شدن: (مصدر لازم) بی‌خانمان و دربه‌در شدن، بی‌سروسامان شدن،


بی سامان

بی‌نظم‌وترتیب،
بی‌برگ، بی‌توشه، بینوا،
بی‌خانمان، بی‌سروسامان،


بی سروسامان

بی‌نظم‌وترتیب، آشفته، درهم،
بی‌خانمان،
بی‌برگ، بی‌توشه،


سرگردان

[مجاز] سرگشته، حیران،
گم‌گشته،
آواره، دربه‌در، بی‌خانمان،

معادل ابجد

بی‌خانمان

754

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری