معنی بی تامل و فورا

حل جدول

فرهنگ عمید

فورا

به‌شتاب، بی‌درنگ،


تامل

اندیشه کردن، فکر کردن،
درنگ کردن،
دقت کردن در امری،
دوراندیشی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فورا

بی درنگ


تامل

درنگ، اندیشه

فرهنگ فارسی هوشیار

فورا

در تازی نیامده باشتاب زود


فیه تامل

(جمله) در آن نظر و تامل است (این جممله در جایی بکار میرود که شایان دقت باشد) .

فارسی به انگلیسی

فورا

Away, Directly, Forthwith, Hereupon, Immediate, Immediately, Instantaneously, Instantly, On-The-Spot, Outright, Presto, Promptly, Readily, Soon, Spontaneously, Straightaway, Straightway

فارسی به عربی

فورا

بشکل واضح، حالا، صوم، عما قریب، لحظه


تامل

تردد، تشاور

فارسی به آلمانی

فورا

Fasten, Schnell, Waschecht

فرهنگ فارسی آزاد

تامل

تَأَمُّل، دقّت کردن، اندیشه کردن، مجدد و مکرر ملاحظه و نظر نمودن و تحقیق کردن. (در فارسی بمعنای درنگ کردن و صبر نمودن نیز گفته میشود)

مترادف و متضاد زبان فارسی

تامل

تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف‌اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن

کلمات بیگانه به فارسی

تامل

درنگ

عربی به فارسی

تامل

تفکر کردن , درنظر داشتن , اندیشیدن , اندیشه کردن , قصد کردن , تدبیر کردن , سربجیب تفکر فرو بردن , عبادت کردن , سنجیدن , تعمق کردن , سنجش

معادل ابجد

بی تامل و فورا

776

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری