معنی بی علت و بدون انگیزه

حل جدول

واژه پیشنهادی

بدون علت

بی خودی

لغت نامه دهخدا

انگیزه

انگیزه. [اَ زَ / زِ] (اِ) سبب و باعث چیزها. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (انجمن آرا) (آنندراج). موجب. علت. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

انگیزه

سبب و باعث چیزها، علت

مترادف و متضاد زبان فارسی

انگیزه

باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب


علت

انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله، عیب، نقیصه، بیماری، عارضه

فرهنگ عمید

انگیزه

آنچه کسی را به کاری برانگیزاند، سبب، باعث، علت،

فارسی به ایتالیایی

انگیزه

stimolo

incentivo

فرهنگ معین

علت

بیماری، ناخوشی، سبب، انگیزه، عذر، بهانه، جمع علل. [خوانش: (عِ لَّ) [ع. عله] (اِ.)]


انگیزه

(اَ زِ) (اِمر.) باعث، سبب.

فارسی به عربی

انگیزه

حافز، دافع، سبب، محرک، منبه، مهماز

نام های ایرانی

انگیزه

دخترانه، آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث

معادل ابجد

بی علت و بدون انگیزه

673

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری