معنی بی مانند

لغت نامه دهخدا

بی مانند

بی مانند.[ن َن ْ] (ص مرکب) (از: بی + مانند) بی مثل و بی نظیر. (آنندراج). بی نظیر. بی عدیل. (ناظم الاطباء). بی جفت.بی همتا. بی شبه. بی کفو. بی مثال. بی بدیل. بی بدل. (یادداشت مؤلف). قیوم. قیام. (منتهی الارب):
به اصل و نسل و شرف زین و فخر هر شمسی
وی است از همگان بی نظیر و بی مانند.
سوزنی.
صانع نقشبند بی مانند
که همه نقش او نکو آید.
سعدی.
|| فسخ شده. || محوشده. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

بی مانند

آن‌که یا آنچه در خوبی یا بدی همتا نداشته باشد، بی‌مثل، بی‌نظیر، بی‌همتا،

حل جدول

بی مانند

بی نظیر، یکتا، یوتا

یگانه

فارسی به انگلیسی

بی‌ مانند

Incomparable, Inimitable, Nonpareil, Peerless, Unapproachable, Unique

فارسی به عربی

بی مانند

غیر قابل للتقلید

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

بی مانند

157

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری