معنی بی مهار
لغت نامه دهخدا
بی مهار. [م َ] (ص مرکب) (از: بی + مهار) بدون افسار. که افسار ندارد. || کنایه از بی قید و بند. بی بند و بار. سرخود:
چندین در معصیت مدو بچپ وراست
چون شتر بی مهار و اسب بی افسار.
ناصرخسرو.
طلقت الابل طلاقاً؛ بی مهار شدن شتران. (از منتهی الارب). رجوع به مهار شود.
حل جدول
ول
فارسی به انگلیسی
Unfettered
معادل ابجد
258