معنی بی پایان

لغت نامه دهخدا

بی پایان

بی پایان. (ص مرکب) آنکه نهایت ندارد. (آنندراج). بی انتها و بی کران و لایتناهی ̍ و بی آخر. (ناظم الاطباء):
الحق راه آن را دراز و بی پایان یافتم. (کلیله و دمنه).

فرهنگ عمید

بی پایان

آنچه پایان نداشته باشد، بی‌کران، بی‌انتها،
[مجاز] بسیار،

حل جدول

بی پایان

لایتناهی

فارسی به انگلیسی

بی‌ پایان‌

Ad Infinitum, Ageless, Endless, Illimitable, Inexhaustible, Infinite, Interminable, Limitless, Timeless, Unbounded, Unfailing

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

بی پایان

ابدی، خلود، غیر حاسم، لانهائی، مستمر، هاویه

فرهنگ فارسی هوشیار

بی پایان

(صفت) بی انتها بی آخر لایتناهی.

فارسی به آلمانی

بی پایان

Abgrund; ho.lle, Abgrunf, Ungebunden [verb]

معادل ابجد

بی پایان

76

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری