معنی بی پروا
لغت نامه دهخدا
بی پروا. [پ َرْ] (ص مرکب) دلیر. شجاع. ناترس:
داد ما آن شوخ بی پروا نداد
بس که بی پرواست داد ما نداد.
؟
|| غافل. بی توجه. رجوع به پروا شود.
فرهنگ معین
(پَ) (ص مر.) بی باک، نترس.
فرهنگ عمید
بیترس، بیباک،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Adventurer, Audacious, Barefaced, Blindfold, Bold, Daring, Headlong, Fearless, Foolhardy, Harum-Scarum, Headfirst, Heedless, Incautious, Madcap, Perky, Presumptuous, Rash, Regardless, Undaunted, Uninhibited, Unreserved
فارسی به عربی
اسراع، جریء، طائش، طفح، متهور، مغامر، واثق
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) بی باک بی ترس.
فارسی به آلمانی
Ausschlag (m), Hastig, Übereilt, Voreilig, Vorschnell, Waghalsig
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
221