معنی تابلویی از اسماعیل آشتیانی

حل جدول

تابلویی از اسماعیل آشتیانی

قهوه خانه

خواب درویش، قهوه خانه

خواب درویش

قهوه‌خانه

لغت نامه دهخدا

زبان آشتیانی

زبان آشتیانی. [زَ ن ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) از لهجه های ایرانی است در آشتیان.


حسن آشتیانی

حسن آشتیانی. [ح َ س َ ن ِ] (اِخ) (میرزا محمد...) از شاگردان شیخ مرتضی انصاری درگذشته ٔ 1281 هَ. ق. او راست: «الاجزاء» و الاجاره و بحرالفوائد که در تهران به سال 1315 هَ. ق. چاپ شده. آشتیانی در تهران بسال 1319هَ. ق. درگذشت و جنازه اش به نجف دفن شده است. (ریحانه الادب و فهرست اعلام ذریعه). آشتیانی در اجرای فتوا و حکم تحریم تنباکو که از طرف میرزا محمدحسن شیرازی در سامراء صادر شده بود در تهران فعالیت شدید داشت و در سقوط شرکت انگلیسی گیرنده ٔ امتیاز دست داشت.


مایل آشتیانی

مایل آشتیانی. [ی ِ ل ِ] (اِخ) میرزا محمد علی پسر میرزا کاظم آشتیانی قمی، مستوفی الممالک. از فضلا و نویسندگان و شاعران عهد فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار است. وی به دستور عباس میرزا مدتها پیشکار فرزندش محمد شاه بود اما پیش از جلوس محمدشاه به تخت سلطنت درگذشت. (از مجمعالفصحا ج 2 ص 483). وی با عبدالرزاق بیک دنبلی وقائم مقام دوم همدم بود و ذکر او در منشآت قائم مقام مکرر آمده است. (از سبک شناسی ج 3 ص 335). او راست:
در شکن شب نموده پیکر خورشید
در شکر لب نهفته خوشه ٔپروین
سحر نگارد از آن دو نرگس بی باک
مشک فروشد از آن دو سنبل پرچین...
(از مجمع الفصحا ج 2 ص 486).


هدایت آشتیانی

هدایت آشتیانی. [هَِ ی َ ت ِ] (اِخ) از شعرا و درباریان دوره ٔ قاجاریه است. رضاقلی خان هدایت نویسد: میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر است. والد ماجدش میرزا حسین آشتیانی با میرزاحسن مستوفی الممالک بنی عم بود. در دولت خاقان خلدآشیان جزو مستوفیان خاصه ٔ دیوان اعلی بود و تمام عمر در آستان به صداقت و درستی خدمت مینمود. میرزا هدایت اﷲ بعد از فوت پدر چون در جمع کمالات صوری و معنوی از همگنان برتر بود به منصب نیابت جناب اجل امجد اکرم آقای مستوفی الممالک ممتاز وسرفراز آمد و سالها به این شغل جلیل مفتخر بود. چندی نیز وزارت لشکر بر او مقرر شد. از مثنویات اوست:
سنیان کاندر عداوت ذوفنند
عنکبوت آسا بخود برمی تنند
زین سبب بوبکر را دارند دوست
ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست
هست این نص عناد آن دغل
که بیان فرمود حق، عز و جل.
(از مجمع الفصحا از چ سنگی ج 2 ص 567).


اسماعیل

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن عبدالرحمن بن اسماعیل. رجوع به ظافر اسماعیل شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) معزالدین. رجوع بمعزالدین اسماعیل شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابومنصور. رجوع به اسماعیل الظافر شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) بجلی. رجوع به اسماعیل جبلی شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن مسلم یا اسماعیل بن ابی زیاد سکونی. رجوع به اسماعیل بن ابی زیاد شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابن الحافظ. رجوع به اسماعیل الظافر... شود.

اسماعیل. [اِ] (اِخ) ابوالظاهر. رجوع به اسماعیل منصوربن القائم شود.

معادل ابجد

تابلویی از اسماعیل آشتیانی

1451

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری