معنی تالاب

لغت نامه دهخدا

تالاب

تالاب. (اِ) تال. (برهان). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام). آبگیر و استخر وبرکه. (ناظم الاطباء). استخر. (برهان). غدیر. کول.

فرهنگ معین

تالاب

(اِ.) آبگیر، استخر، برکه.

فرهنگ عمید

تالاب

جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه،

حل جدول

تالاب

آبکند

ژی

آبگیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

تالاب

آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه،
(متضاد) جوی، نهر، رود

فارسی به انگلیسی

تالاب‌

Everglade, Lagoon, Wetland

فرهنگ فارسی هوشیار

تالاب

(اسم) محلی که آبهای رود خانه ها و چشمه ها و احیانا آب باران در آنجا جمع شود و راکد بماند آبگیر استخر برکه. آبگیر، استخر، برکه

واژه پیشنهادی

تالاب

مرداب

مرداب، لجنزار ،ابگیر

معادل ابجد

تالاب

434

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری