معنی تانگو

لغت نامه دهخدا

تانگو

تانگو. (اِ) تانگر. (ناظم الاطباء). سرتراش را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزین. (ناظم الاطباء). || حجام. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 289). و آن را تونگو نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامه ٔ منیری) (از فرهنگ رشیدی). و آن را «توانگو» نیز گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 289). و به فتح ثانی بر وزن سمن بو هم آمده است و به این معنی بجای «واو» «رای قرشت » نیز گفته اند. (برهان).

تانگو. [گ ُ] (اِسپانیولی، اِ) کلمه ای است اسپانیولی که به قسمی رقص دونفری اطلاق شود.

فرهنگ معین

تانگو

(~.) [اسپا.] (اِ.) نامی از رقص های آرام دونفره.

(گُ) (ص.) سرتراش، حجام. توانگو و تونگو نیز گویند.

فرهنگ عمید

تانگو

حجام، خون‌گیر،
سرتراش،

نوعی رقص آرام دونفره،

حل جدول

تانگو

رقص سنتی آرژانتین

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تانگو

نوعی رقص

معادل ابجد

تانگو

477

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری