معنی تبرید

لغت نامه دهخدا

تبرید

تبرید. [ت َ] (ع مص) سرد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خنک گردانیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). سرد و خنک گردانیدگی. (ناظم الاطباء): تبرید آب، خنک گردانیدن آنرا. (از قطر المحیط). ببرف آمیختن آنرا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نوشانیدن شربتی که سرد گرداند قلب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهای خنک خوردن برای دفع حرارت مزاج. (فرهنگ نظام). || سست و ضعیف ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناتوان ساختن مرض کسی را. (از قطر المحیط). || لاتبرد عن فلان، ای ان ظلمک فلا تشتمه ُ فتنقص اثمه. (قطر المحیط). یعنی دشنام مگوی فلان را که بتو ستم کرده است تا از گناه او کم نشود.

فرهنگ معین

تبرید

(تَ) [ع.] (مص م.) خنک کردن، سرد کردن.

حل جدول

تبرید

سرد کردن


سردسازی

تبرید


سردکردن

تبرید


سرد سازی

تبرید


سرد کردن

تبرید

فرهنگ عمید

تبرید

سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ‌ویژه دمای بدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

تبرید

سرد کردن، خنک گردانیدن


تبرید کردن

‎-1 (مصدر) خنکی خوردن سردی خوردن، (مصدر) سرد کردن خنک کردن.

فرهنگ فارسی آزاد

تبرید

تَبْرِید، سرد کردن، خنک نمودن، سردی و خنکی،

انگلیسی به فارسی

refrigeration

تبرید


law of cooling

قانون تبرید


cooling

تبرید، سردشدن

برق و الکترونیک

Refrigeration

تبرید

معادل ابجد

تبرید

616

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری