معنی تبسم کردن

لغت نامه دهخدا

تبسم کردن

تبسم کردن. [ت َ ب َس ْ س ُ ک َ دَ] (مص مرکب) لب شیرین کردن، لب سفید کردن. (مجموعه ٔ مترادفات ص 88). ابتسام. لبخند زدن: عمر تبسم کرد و ایشان رااشاره کرد بازگردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 238).
زنهار ازین تبسم شیرین که میکنی
کز خنده ٔ شکوفه ٔ سیراب خوشتر است.
سعدی.
رجوع به تبسم و ابتسام و دیگر ترکیبهای این دو شود.

حل جدول

تبسم کردن

ابتسام

مترادف و متضاد زبان فارسی

تبسم کردن

زیر لب‌خندیدن، شکرخند زدن، لبخند زدن

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تبسم کردن

(مصدر) شکر خند زدن لبخند زدن.

واژه پیشنهادی

تبسم کردن

لبخند زدن

معادل ابجد

تبسم کردن

776

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری