معنی تبعات

لغت نامه دهخدا

تبعات

تبعات. [ت َ ب ِ] (ع اِ) ج ِ تبعه. عاقبتهای بد: و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند... دنیا را طلاق دهد تا از تبعات آن برهد. (کلیله و دمنه). رجوع به تبعه شود.

تبعات.[ت َ ب َ] (ع اِ) پیروان. || لوازم چیزی. || گاهی مراد از عقوبات معاصی باشد. || تبعات اقتحام، کنایه از رنجها و مشقتها. (غیاث اللغات) (آنندراج).

فرهنگ عمید

تبعات

تبعت

حل جدول

تبعات

پیامد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تبعات

پیامدها

کلمات بیگانه به فارسی

تبعات

پیامدها

مترادف و متضاد زبان فارسی

تبعات

پیامدها، عواقب، نتایج

فرهنگ فارسی هوشیار

تبعات

عاقبتهای بد پیروان، لوازم چیزی پیروان، لوازم چیزی

معادل ابجد

تبعات

873

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری