معنی تبیره

فرهنگ عمید

تبیره

(موسیقی) نوعی دهل یا طبل،
[مجاز] صدای تبیره: تبیره برآمد ز درگاه شاه / رده برکشیدند بر بارگاه (فردوسی: ۳/۱۸)،


تبیره زن

کسی که تبیره می‌زند،

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

تبیره

تبیره. [ت َ رَ / رِ] (اِ) دهل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 439). تبیر. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). بمعنی تبیر است که دهل و کوس و طبل و نقاره باشد. (برهان). طبل و کوس و دهل. (غیاث اللغات). دهل را نیز گویند. (فرهنگ اوبهی). طبل و دمامه که آن را کوس نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). دهل و نقاره. (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان):
تبیره ببردند و پیل از درش
ببستند آذین همه کشورش.
فردوسی.
برآمد خروش از در پهلوان
ز کوس و تبیره زمین شد نوان.
فردوسی.
بفرمود اسکندر فیلفوس
تبیره بزخم آوریدند و کوس.
فردوسی.
ز ره گرد برخاست وز شهر جوش
ز صحرا فغان وز تبیره خروش.
اسدی.
ز خون پشت صندوق پیلان بنفش
شکسته تبیره دریده درفش.
اسدی.
همچو شمشیر باش جمله هنر
چون تبیره مشو همه آواز.
سنایی.
خروه غنوده فروکوفت بال
دهل زن بزد بر تبیره دوال.
نظامی.
تبیره بغرید چون تندشیر
درآمد برقص اژدهای دلیر.
نظامی.
ایا شاهی که بر درگاه جاهت
ز طاس مهر و مه باشد تبیره.
شمس فخری.
رجوع به تبیر شود. || بعضی گویند تبیره دهلی است که میان آن باریک و هر دو سرش پهن میباشد. (برهان). رجوع به تبیر در همین لغت نامه شود. || مجازاً بمعنی صدا و آواز تبیره هم آمده است:
تبیره برآمد ز پرده سرای
همان ناله ٔ کوس با کرنای.
فردوسی.
چو شب روز شد بامدادان پگاه
تبیره برآمد ز درگاه شاه.
فردوسی.
تبیره برآمد ز درگاه طوس
همان ناله ٔ بوق و آوای کوس.
فردوسی.
|| خانه ایکه در آن پلیدیها ریزند. (برهان). خانه ای باشد که در آنجا سرگین و پلیدی باشد. (فرهنگ اوبهی). رجوع به تبیر شود.


تبیره زنان

تبیره زنان. [ت َ رَ / رِ زَ] (نف مرکب، ق مرکب) در حال طبل زدن. در حال نواختن تبیره:
تبیره زنان پیش بردند پیل
برآمد یکی گرد چون کوه نیل.
فردوسی.
تبیره زنان از دو پرده سرای
برفتند با پیل و با کرنای.
فردوسی.
تبیره زنان لشکر آراسته
بدشت آمد و گرد شد خاسته.
اسدی.
تبیره زنان طبل بازی کنند
ببانگ دهل زخمه سازی کنند.
نظامی.


تبیره زن

تبیره زن. [ت َ رَ / رِ زَ] (نف مرکب) طبال و طبل زن. (ناظم الاطباء):
رعد تبیره زن است برق کمندافکن است
وقت طرب کردن است، می خور کت نوش باد.
منوچهری.
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همی بندند محمل.
منوچهری.
تبیره زن از خارش چرم خام
لبیشه درافکند شب را بکام.
نظامی.
رجوع به تبیر و تبیره و دیگر ترکیبهای آندو در همین لغت نامه شود.


تبیره زدن

تبیره زدن. [ت َ رَ / رِ زَ دَ] (مص مرکب) طبل زدن. نواختن کوس و دهل و جز آن:
پذیره شدن را تبیره زدند
سپاه و سپهبد پذیره شدند.
فردوسی.
تبیره زدندی همی چند جای
جهان را نه سر بود پیدانه پای.
فردوسی.
رجوع به تبیر و تبیره و دیگر ترکیبهای آندو در همین لغت نامه شود.

تعبیر خواب

تبیره

اگر دید با تبیره پای کوبد و رقص کند، دلیل است بر غم و اندوه. اگر دید او تبیره مفرد همی زد، دلیل که سخن باطل گوید، یا کاری ناصواب کند و بدان مشهور شود و بعضی از معبران گویند: تبیره درخواب آواز خوش و باطل است. - محمد بن سیرین

دیدن تبیره در خواب، کاری است که به نادانی کرده شود و عاقبت آن کار ظاهر، باطل است و تبیره زدن در خواب، مردی است که دروغ شیرین و آراسته گوید به ظاهر و در باطن مردمان را غیبت کند و سخنان زشت گوید. - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر دید تبیره می زد، دلیل که کارهای باطل کند با شعت، که در او هیچ اصل نباشد و با مردمان هر وعده که دهد جمله دروغ باشد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ معین

تبیره

(تَ رِ) (اِ.) دهل، کوس، طبل دو سر.


تبیره زن

(~. زَ) (ص فا.) نوازنده تبیره.

حل جدول

تبیره

طبل دوسر

فرهنگ فارسی هوشیار

تبیره

(اسم) دهل کوس طبل نقاره، خانه ای که در آن پلیدیها ریزند.


تبیره زن

(صفت) نوازنده تبیره


تبیره زدن

طبل و دهل زدن

معادل ابجد

تبیره

617

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری