معنی تجلیل

لغت نامه دهخدا

تجلیل

تجلیل. [ت َ] (ع مص) فراگرفتن. (صحاح جوهری) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). فراز گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بپوشانیدن چیزی و فراز گرفتن. (آنندراج): جلل المطر الارض، اذا عمها و طبقها فلم یدع شیئاً الا غطی علیه. (اقرب الموارد). || جل بر ستور افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (صحاح جوهری) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج). پوشانیدن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بزرگ داشتن مرد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بزرگ گردانیدن. (فرهنگ نظام) (المنجد). تعظیم و تکریم کردن. بزرگ خواندن. بزرگ داشتن. بزرگداشت.

فرهنگ معین

تجلیل

(تَ) [ع.] (مص م.) بزرگ داشتن، احترام گذاشتن.

فرهنگ عمید

تجلیل

بزرگداشت،

حل جدول

تجلیل

بزرگداشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

تجلیل

اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم، بزرگ‌داشتن،
(متضاد) تحقیر، خوارداشت

فارسی به انگلیسی

تجلیل‌

Enthronement, Glorification, Kudos, Mention

فارسی به عربی

تجلیل

احتفال، اعلاء، تمجید، ولاء، إجلالٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

تجلیل

فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن

فارسی به آلمانی

تجلیل

Feier (f), Fest (n)

معادل ابجد

تجلیل

473

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری