معنی تجمع خون در قسمتی از بدن
حل جدول
فارسی به عربی
تجمع، رابطه، اِجْتِماعُ
لغت نامه دهخدا
تجمع. [ت َ ج َم ْ م ُ] (ع مص) گردآمدن از هر جای. (تاج المصادر بیهقی). گردآمدن مردم از هر جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). گردآمدن. (زوزنی). فراهم آمدن. ضد تفرق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از قطر المحیط). فراهم آمدن و جمع شدن. (فرهنگ نظام). تجمع متفرق، بهم پیوستن و فراهم آمدن. (از اقرب الموارد).
خون در بدن داش...
خون در بدن داشتن. [دَ ب َ دَ ت َ] (مص مرکب) غیرت داشتن. حمیت داشتن. رگدار بودن.
- خون در بدن ندارد، بی غیرت و بی حمیت است. (از آنندراج).
تجمع کردن
تجمع کردن. [ت َ ج َم ْم ُ ک َ دَ] (مص مرکب) گردآمدن. رجوع به تجمع شود.
عربی به فارسی
تجمع , تراکم , جمع اوری , اجتماع , انجمن , عمل سوار کردن (ماشین یا موتور) , جماعت , دسته , گروه , حضار در کلیسا , لیست اسامی , فراخواندن , احضار کردن , جمع اوری کردن , جمع شدن , ارایش , صف , گرداوردن , جمع کردن , وصول کردن
فرهنگ عمید
جمع شدن، گرد آمدن، فراهم آمدن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
گردهمایی
فرهنگ فارسی هوشیار
فراهم آمدن
فارسی به آلمانی
Genossenschaft (f), Gesellschaft (f), Verband (m)
فرهنگ معین
(تَ جَ مُّ) [ع.] (مص ل.) گرد آمدن، جمع شدن.
کلمات بیگانه به فارسی
گردهمایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
انجمن کردن، جمعشدن، گرد آمدن،
(متضاد) پراکندگی، تفرق
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
2047