معنی تحدب

لغت نامه دهخدا

تحدب

تحدب. [ت َ ح َدْ دُ] (ع مص) برآمدن پشت و فرورفتن سینه و شکم. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گوژپشتی و برآمدگی. (ناظم الاطباء). گوژپشت شدن. کوزی. || برآمده بودن. (ناظم الاطباء). || آویختن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).ناکدخدا ماندن زن و نامهربان شدن بر فرزندان خویش. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ناکدخدا ماندن زن و مهربان شدن بر فرزندان خویش. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد).

فارسی به انگلیسی

تحدب‌

Bulge, Convexity, Salience

فرهنگ عمید

تحدب

(ریاضی) گوژ درآوردن، برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی،
گوژپشتی،

فرهنگ فارسی هوشیار

تحدب

برآمده بودن پشت، برآمدگی


تحدب داشتن

(مصدر) برآمده بودن برجسته بودن.

فرهنگ معین

تحدب

گوژ شدن، برجسته بودن، (اِمص.) برجستگی، برآمدگی. [خوانش: (تَ حَ دُّ) [ع.] (مص ل.)]

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تحدب

برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن،
(متضاد) تعقر

فارسی به عربی

تحدب

نتوء

انگلیسی به فارسی

bulge

تحدب


camber

تحدب کم


bulging

برآمدگی، تحدب


protective bulge

 تحدب محافظ

معادل ابجد

تحدب

414

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری