معنی تحریر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) نوشتن، آزاد کردن بنده، خالص کردن، (اِمص.) کشش صدا هنگام آواز. [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
نوشتن،
(اسم) نوشته،
(موسیقی) کش دادن صوت هنگام آوازخوانی، چهچهه،
[قدیمی] آزاد ساختن بنده،
[قدیمی] آزاد کردن،
حل جدول
نوشتن، کتابت، نگارش
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگارش، نوشتن
مترادف و متضاد زبان فارسی
انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش، نبشتن، نگاشتن، نوشتن، آزادسازی، آزاد کردن، تهذیب، سرهسازی، ترجیع، غلت آواز،
(متضاد) تقریر
فارسی به انگلیسی
Writing, Yodel
عربی به فارسی
ویراستن , ازاد کردن , نجات
فرهنگ فارسی هوشیار
نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، مرغوله مرغولش زبانزد خنیا مرغوله شود صدا زتحریراتش - زان رو ره گوش پیچ پیچ افتاده است (ظهوری) پیچیدگی آواز (مصدر) نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، سره کدرن پاکیزه کردن تهذیب (کتب پیشینیان. ) -4 نقش خط برکشیدن. جمع: تحریرات، غلت دادن آواز، (اسم) پیچیدگی در آواز کشش. -7 غلت آواز، (صفت) از حشو و زواید پیراسته مهذب (کتب پیشینیان) : ((کتاب. . . تحریر نصیر الدین طوسی است. )) یاتحریر رقبه. آزاد کردن بنده. یا ماشین تحری. ماشینی که برای نوشتن بکار رود.
فرهنگ فارسی آزاد
تَحْرِیْر، آزاد کردن، از قید بندگی رهانیدن، از ظلم خلاص کردن، نوشتن،
معادل ابجد
818