معنی تحریم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) حرام کردن، ناروا شمردن، (اِمص.) قطع یا محدود کردن مناسبات تجارتی و سیاسی به عنوان اقدام تنبیهی توسط یک یا چند دولت علیه کشوری که قوانین بین المللی را نقض کرده است: تحریم اقتصادی، تحریم سیاسی، تحریم تسلیحاتی و مانند آن [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
حرام کردن، حرام گردانیدن چیزی یا کاری، منع کردن،
(اسم) شصتوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه، متحّرم، لمتحرم،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
جلوگیری، بازداشتن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بایکوت، قدغن، منع، نهی، حرامسازی، حرام،
(متضاد) تحلیل، رواداشتن، رواداری
فارسی به انگلیسی
Boycott, Coventry, Prohibition, Sanction, Taboo
فارسی به ترکی
ambargo
فارسی به عربی
مقاطعه
عربی به فارسی
محرومیت از شغل وکالت
فرهنگ فارسی هوشیار
حرام کردن، نا جایز قرار دادن
فرهنگ فارسی آزاد
تَحْرِیْم، (حَرَّمَ، یُحَرِّمُ) حَرام کردن، نهی و منع نمودن، ناروا دانستن (سُوْرَهُ التَّحْرِیْم سوره 66 قرآنست که مدنیّه میباشد و دوازده آیه دارد)،
فارسی به ایتالیایی
sanzione
معادل ابجد
658