معنی تحریک
لغت نامه دهخدا
تحریک. [ت َ] (ع مص) جنبانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جنبانیدن و به حرکت درآوردن. (فرهنگ نظام). حرکت دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ضد تسکین. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). جنبش وحرکت و هیجان و اضطراب. (ناظم الاطباء):
تو نبینی برگها با شاخها
کف زنان رقصان ز تحریک صبا.
مولوی (مثنوی).
|| (اصطلاح فلسفه) مرادف فعل، چون فعل و انفعال بحسب اشتقاق از حرکت اعتبار کنند تحریک و تحرک گویند. (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 52). در اصطلاح فلسفه ٔ اشراق، امر دائم التجددی است در انوار مدبره که موجب حرکات فلکیه میشود تا از انوار قاهره کسب فیض کرده و به کمالات نوری خود برسند. بنابراین تحریک علت معده ٔ اشراق در متحرک است و بعکس گاهی اشراق موجب تحریک است و تحریک منبعث از اشراق از لحاظ عدد غیر از تحریکی است که معد همان اشراق بوده است. و بهمین جهت این امر مستلزم دور نیست، زیرا متوقف و متوقف علیه متغایر هستند.رجوع به حکمت الاشراق و شرح آن شود. || گاهی مجازاً بمعنی رغبت دادن و ورغلانیدن آید. (غیاث اللغات) (آنندراج). اغوا کردن و ترغیب دادن کسی را به ضد دیگری. (فرهنگ نظام). تحریص و ورغلانیدگی و برانگیختن و اغوا و ترغیب. (ناظم الاطباء): اما پادشاه به تحریض و تحریک ساعی نمام انصاف من نمی فرماید. (سندبادنامه ص 134).
- بالتحریک، در اصطلاح لغت نویسان، به فتح ِ همه ٔ حروف متحرک کلمه مگر حرف آخر. محرَّکَهً: التَحَمَه، بالتحریک، البُرود المخطَّطه بالصفره. (قاموس).
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (مص م.) جنبانیدن، به حرکت درآوردن.
فرهنگ عمید
برانگیختن، وادار کردن،
[قدیمی] حرکت دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
انگیزش، برانگیختن
مترادف و متضاد زبان فارسی
آغال، آنتریک، اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، ترغیب، تشجیع، تشویق، وادار، وسوسه، برآغالیدن، برانگیختن، بهحرکت درآوردن، جنباندن، حرکت دادن
فارسی به انگلیسی
Arousal, Excitation, Incitement, Instigation, Irritation, Provocation, Stimulation, Titilation
فارسی به عربی
اقناع، تحریض، صور متحرکه، غلیان
عربی به فارسی
جنبش , حرکت , فعالیت , جم خوردن , تکان دادن , به جنبش دراوردن , حرکت دادن , بهم زدن , بجوش اوردن , تحریک کردن یا شدن
فرهنگ فارسی هوشیار
حرکت دادن، جنبش و اضطراب آغار نه او خواهش پذیرد هرگز از من - نه آغارش پذیرد زآب آهن ور غلانیدن جنباندن هنگژ هاچش نوانش -1 (مصدر) جنبانیدن بجنبش آوردن بر آغالیدن. -2 (اسم) انگیزش ترغیب. جمع: تحریکات.
فرهنگ فارسی آزاد
تَحْرِیْک، به جنبش در آوردن، حرکت دادن، برانگیختن،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Beule (f), Kochen, Schwären (m), Sieden, Überredung (f), Überzeugungskraft (f)
معادل ابجد
638