معنی تحریک کردن.

لغت نامه دهخدا

تحریک کردن

تحریک کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) برانگیختن. اغواکردن. ترغیب. رجوع به تحریک شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تحریک کردن

اغوا کردن، برانگیختن، تشویق کردن، شوراندن، تفتین، فتنه‌انگیزی، آغالیدن

حل جدول

تحریک کردن

تیر کردن

انگیختن

آنتریک

هج


تحریک کردن.

تیرکردن

فرهنگ فارسی هوشیار

تحریک کردن

آغاراندن انگیختن (مصدر) برانگیختن برآغالیدن اغوا کردن.

فارسی به عربی

تحریک کردن

استفزاز

اثر (مع الشد)، ازعج، بخور، بیض، حرض، حرض علیه، حفز، حک، زنجبیل، شغل، مهماز، هیج، وخز، وقود، اِحْتکاکٌ

فارسی به ایتالیایی

تحریک کردن

eccitare

incitare

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

تحریک کردن

Aergern; belaestigen, Ei (n)

عربی به فارسی

تحریک

جنبش , حرکت , فعالیت , جم خوردن , تکان دادن , به جنبش دراوردن , حرکت دادن , بهم زدن , بجوش اوردن , تحریک کردن یا شدن

معادل ابجد

تحریک کردن.

912

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری