معنی تحفه
لغت نامه دهخدا
تحفه. [ت ُ ف َ] (اِخ) زنی از اولیات بود. در آغاز کنیزو نوازنده ٔ عود بود، پس از آن عاشق پیشه شد و او را بگمان اینکه دیوانه شده است به تیمارستان بردند. سری سقطی از حال وی آگاه گشت و او را از تیمارستان رهانید و آزاد کرد. وی طبع شعر نیز داشت. دو بیت زیر از ابیاتی است که در تیمارستان درباره ٔ وضع خود سرود:
معشرالناس ماجننت ولکن
انا سکراﷲ و قلبی صاح
اغللتم یدی و لم آت ذنباً
غیر جهدی فی جدی و افتضاحی.
(از قاموس الاعلام ترکی).
فرهنگ معین
هدیه، ارمغان، کمیاب، گران ب ها، جمع تحف. [خوانش: (تُ فِ) [ع.تحفه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
ارمغان، سوغات، هدیه، پیشکش،
هر چیز کمیاب و گرانبها،
حل جدول
رهاورد، ارمغان
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه، طرفه، کمیاب، نادر، نفیس، بدیع، تازه، نو
فارسی به انگلیسی
Curio, Curiosity, Gem
فارسی به عربی
تحفه
نام های ایرانی
دخترانه، شخص یا چیز بسیار ارزشمند، هدیه
فرهنگ فارسی هوشیار
هدیه، ارمغان
معادل ابجد
493