معنی تخت طاوس
لغت نامه دهخدا
تخت طاوس. [ت َ ت ِ وو] (اِخ) در نزدیکی قبر کورش، آثار دو آتشکده دیده می شود. در اینجا دو سنگ یک پارچه ٔ مکعبی هست که موسوم به تخت طاوس است. درون این سنگها را خالی کرده اند. بزرگتر، که یکی از اضلاع قاعده اش دو متر و دوازده سانتی متر است و ارتفاعش دو متر و ربع، از جلو پلکانی دارد، که در سنگ ساخته و آنرا به این سنگ چسبانده اند. (ایران باستان ج 2 ص 1566).
تخت طاوس. [ت َ ت ِ وو] (اِخ) تخت مرصع به جواهری بود در دوره ٔ قاجاریه و صاحب تاریخ عضدی گوید در اول آن تخت را تخت خورشید می گفتندو در شب زفاف با تاج الدوله که نامش طاوس خانم بوده چون آن تخت را برای فتحعلیشاه زده بودند بعدها آنرا بنام تخت طاوس نامیدند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخت طاوس. [ت َ ت ِ وو] (اِخ) یک فرسخ و نیم پیشتر مشرقی فتح آباد است. نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان باغ لردی و تخت جمشید در هشتصد و سی و یک هزار و هفتصد گزی تهران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخت طاوس. [ت َ ت ِ وو] (اِخ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است.
حل جدول
معادل ابجد
1476