معنی تدافع

لغت نامه دهخدا

تدافع

تدافع. [ت َ ف ُ] (ع مص) یکدیگر را دفع کردن. (زوزنی). یکدیگر را دور کردن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تدافع دو مسئله، تناقض آنها. (از اقرب الموارد). || دفع نمودن با همدیگر چیزی را و حواله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدافع چند تن چیزی را؛دفع کردن آنرا هر یک از آنان به دیگری. گویند: ضیف یتدافعه الحی، یعنی حواله میکند و دفع میکند مهمان را هر یک به دیگری. (از المنجد) (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

تدافع

دفاع کردن، یکدیگر را پس زدن. [خوانش: (تَ فُ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

تدافع

دفاع کردن،
[قدیمی] یکدیگر را دفع کردن، همدیگر را پس زدن،

حل جدول

تدافع

پدافند

مترادف و متضاد زبان فارسی

تدافع

پاتک، پدافند، دفاع، دفع، پس‌زنی، دفع‌سازی، پدافند کردن، دفاع کردن،
(متضاد) تهاجم، حمله

فرهنگ فارسی هوشیار

تدافع

یکدیگر را دفع کردن

فرهنگ فارسی آزاد

تدافع

تَدافُع، دَفع و رَدّ کردن، یکدیگر را دور نمودن،

معادل ابجد

تدافع

555

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری