معنی ترازو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ابزاری برای وزن کردن اجسام، نام هفتمین برج از دوازده برج منطقه البروج که خورشید در حرکت ظاهری خود مهر ماه در این برج دیده می شود. [خوانش: (تَ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
ابزاری که چیزی را در آن میگذارند و وزن آن را معیّن میکنند،
=ترازوی انجم: (نجوم) [قدیمی] اسطرلاب،
=ترازوی زر: [قدیمی، مجاز] خورشید،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
قپان، قسطاس، میزان، معیار، عدالت، عدل
فارسی به انگلیسی
Balance, Beam, Scale
فارسی به ترکی
terazi
فارسی به عربی
مقیاس، میزان
تعبیر خواب
یکسو کردن ترازو در خواب، رستن قاضی است از عذاب دوزخ. - جابر مغربی
اگر دید عمودِ ترازو بشکست، دلیل که قاضی آن دیار بمیرد. اگر بیند ترازو زیاده و نقصان است، دلیل که در عدل و انصافِ قاضی زیاده و نقصان است. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
ترازو در خواب قاضی است. اگر بیند ترازوی نو داشت یا کسی بدو داد، دلیل که در آن موضع قاضی و فقیهی پاک دین بود و کفه ترازو، سمع قاضی است و دِرَم ها که در آن بود، خصومت است، که نزد قاضی کند و سنگهای ترازو، عدل و داد است که در میان خصمان کند، به وقت حکومت. اگر بیند که ترازو ایستاده است، چنانکه هیچ جهت میل نداشت، دلیل که قاضی عدل کند. اگر بیند ترازو راست نبود، دلیل که قاضی راست و منصف نبود و در حکومت میل می کند. ا - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
آلتی است که چیزها را با آن وزن می کنند و مقدار آن را معین میکنند
فارسی به ایتالیایی
bilancia
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
614