معنی تراس

لغت نامه دهخدا

تراس

تراس. [ت ِ] (ع اِ) ج ِ تُرْس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تُرس شود.

تراس. [ت َ راس س] (ع مص) با یکدیگر راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المنجد) (از اقرب الموارد).

تراس. [ت َرْ را] (ع ص) سپرساز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردوز. (مهذب الاسماء) || خداوند سپر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردار. (مهذب الاسماء).

تراس. [تْرا / ت ِ] (اِخ) قسمت شمالی یونان قدیم که امروز در قسمت جنوب بلغارستان قرار دارد، و آن قسمت از تراس که اکنون در یونان واقع است ناحیه ایست که بلغارستان را از دریای مدیترانه جدا می سازد و 336700 تن سکنه دارد. نصراﷲ فلسفی در تاریخ قدیم فوستل دو کولانژ آرد: تراس یا تراسا و یا تراکس یکی از نواحی یونان قدیم بود که امروز بلغارستان و روملی «؟» از آن تشکیل یافته است. یونانیان قدیم زمانی تمام سرزمین اروپا را که در شمال یونان واقع بود تراس می گفتند. رجوع به تراکیا شود.

فرهنگ معین

تراس

(تُ) [ع.] (اِ.) ج. تُرُس. زمین سخت و محکم.

بهارخواب، ایوان وسیع، مهتابی. [خوانش: (تِ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

تراس

ایوان وسیع جلو طبقات فوقانی عمارت، مهتابی،

حل جدول

تراس

ایوان، مهتابی

مهتابی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تراس

ایوان

کلمات بیگانه به فارسی

تراس

ایوان

مترادف و متضاد زبان فارسی

تراس

ایوان، صفه، مهتابی، بام، پشت بام

فارسی به عربی

تراس

شرفه

عربی به فارسی

تراس

کرسی ریاست را اشغال کردن , ریاست کردن بر , ریاست جلسه را بعهده داشتن , اداره کردن هدایت کردن , سرپرستی کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

تراس

بام، مهتابی، ایوان وسیع

معادل ابجد

تراس

661

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری