معنی تراویدن
لغت نامه دهخدا
تراویدن. [ت َ دَ] (مص) چکیدن. (جهانگیری). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی. (آنندراج). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن. (ناظم الاطباء). ترشیح. (مجمل اللغه). ترشح. (دهار). ترابیدن. زهیدن. پالائیدن:
چه خوش بزمی که باشد جلوه گر آن رشک ماه آنجا
تراود آفتاب از سایه ٔ برق نگاه آنجا.
ملا حاجی (از آنندراج).
آب می گردد دل سنگین خصم از عجز من
می تراود آتش از انگشت زنهارم چو شمع.
صائب (از آنندراج).
نه ز کم ظرفیست گررازم تراوید از درون
خس برون افتد چو آید قلزم اندر اضطراب.
قاآنی.
فرهنگ معین
(تَ دَ) (مص ل.) تراوش کردن و چکیدن آب و مانند آن.
فرهنگ عمید
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی،
ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن: گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تراوش کردن، ترشح کردن، چکیدن
فارسی به انگلیسی
Issue, Dribble, Exude, Infiltrate, Leak, Ooze, Percolate, Permeate, Secrete, Seep, Spew, Sweat, Transfuse, Well
فرهنگ فارسی هوشیار
تراوش کردن
معادل ابجد
671