معنی تریج
لغت نامه دهخدا
تریج. [ت َ] (ع ص) ریح تریج، باد تند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باد شدید. (از المنجد). || رجل تریج، مرد سخت اعصاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدیدالاعصاب. (اقرب الموارد) (المنجد).
تریج. [ت ِ] (اِ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تریز و تیریز شود.
فرهنگ معین
(تِ) (اِ.) لبه پایین جامه و قبا، تریز، تیریز.
فرهنگ عمید
تریز
حل جدول
لبه پایین قبا
فرهنگ فارسی هوشیار
باد تند، شدید الاعصاب
معادل ابجد
613