معنی تریلى بدون کانتینر
حل جدول
فرهنگ معین
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).
فارسی به عربی
بدون، لکن
عربی به فارسی
برون , بیرون , بیرون از , از بیرون , بطرف خارج , انطرف , فاقد , بدون
گویش مازندرانی
دانسته باش – بدان
فارسی به آلمانی
Aber, Äußerlich, Jedoch, Ohne, Sonder, Von außen
مترادف و متضاد زبان فارسی
بری، بلا، بی، عاری،
(متضاد) با
فرهنگ فارسی هوشیار
بغیر، بجز
فارسی به ایتالیایی
senza
معادل ابجد
1433