معنی تزریق
لغت نامه دهخدا
تزریق. [ت َ] (مص) ریا و نفاق و دروغ و کسی را به ریا ونفاق و دروغ نسبت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
تزریق. [ت َ] (مص) درچکانیدن. داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (مص م.) وارد کردن داروهای مایع به وسیله سرنگ در بدن.
فرهنگ عمید
داخل کردن داروی محلول در زیر پوست بدن یا درون رگ بهوسیلۀ سوزن توخالی، آمپول زدن،
حل جدول
آمپول زدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمپول زدن، زرق، آمپولزنی، تنقیه
فارسی به انگلیسی
Injection
فارسی به ترکی
enjeksiyon
فارسی به عربی
حقن، صب، طلقه، نقل
فرهنگ فارسی هوشیار
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
717