معنی تسلیم شدن
لغت نامه دهخدا
تسلیم شدن. [ت َ ش ُ دَ] (مص مرکب) تن دادن. گردن نهادن. گردن دادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): از جمله واجبتر و بهتر و حقتر و سزاوارتر آنهاست تسلیم شدن مر فرمانهای خدا را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره ٔ عاشق بجز بیچارگی.
سعدی.
تسلیم شو گر اهل تمیزی که عارفان
بردند گنج عافیت از کنج صابری.
سعدی.
هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود
تو چه یاری که چو دیک از تف دل جوش کنی.
سعدی.
تسلیم قضا شوم کز این قید
کس را به خلاص رهنمون نیست.
سعدی.
|| به زانو درآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دست از جنگ کشیدن و خود را در اختیار دشمن قرار دادن.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمکین کردن، تندر دادن، گردن نهادن، رام شدن، مطیع شدن، منقاد شدن،
(متضاد) نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
فارسی به انگلیسی
Bend, Bow, Give, Prostrate, Surrender, Submit, Succumb, Yield
فارسی به ترکی
teslim olmak
فارسی به عربی
ارضخ، استسلام، استسلم، حیویه، خروج، طع، مفصل، استکانه
فرهنگ فارسی هوشیار
گردن نهادن
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
894