معنی تشبیه
لغت نامه دهخدا
تشبیه. [ت َ] (ع مص) مانند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). مانند او کردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانند کردن چیزی رابه چیزی و با لفظ کردن و دادن مستعمل. (آنندراج). مشابهت و تمثیل و یکسانی و مانندگی. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح علم بیان) دیگر از جمله ٔ بلاغت تشبیه گفتن است و راست ترین و نیکوترین آن است که چون باشگونه کنیش تباه نگردد و نقصان نپذیرد و هر یکی از ماننده کردگان بجای یکدیگر بایستد بصورت و بمعنی. تشبیه بر چند گونه است: یکی آن است که چیزی به چیزی ماننده کنند به صورت و به هیأت. یا چیزی بر چیزی ماننده کنند به صفتی از صفتها، چون حرکت و سکون و لون و رنگ و شتاب و درنگ، چون اتفاق افتد به چیزی ماننده کرده دو معنی یا سه معنی از وصفهای تشبیه، آنگه قوی گردد... و من اکنون بیتهای این باب یاد کنم تا نگرنده تأمل کند و وی را روشن شود کیفیت انواع این بابها.
معروفی گوید (رمل):
می بر ساعدش از ساتکنی سایه فگند
گفتی از لاله پشیزه ستی بر ماهی شیم.
عماره گوید (هزج):
جای کمرت شعر عماره ست همانا
کز یافتنش خیره شود وهم خردمند.
هم عماره گوید (قریب):
پیراهنم از خون و آب دیده
چون توز کمان گشت و من کمانم.
شاعر گوید (هزج):
زین آمدن دیرت و غایب شدن زود
شادی ز دلم گم شد و اندوه بیفزود
چون تشنه ٔ مخمور که آب سحری سرد
ساقی به بلور اندر بنمودش و بربود.
تشبیه بلیغتر آن بود که چیزی پوشیده ظاهر گردانی به تشبیه چنانکه خسروی گوید (قریب):
اندر دل تو زفتی و بخیلی
معروفتر از کرده های دیگر.
عنصری گوید (هزج):
هزیمت رفتگان چونان همی رفتند روی از پس
چو اندر رستخیز آن کس کجا گوینده ٔ بهتان
دو دست اندر عنان چونان چو اندر سلسله دوزخ
دو پای اندر رکاب ایدون چو اندر کنده ٔ زندان.
هم عنصری گوید (مجتث):
اگرچه باد ندارد ز نقش و عطر خبر
ببابش اندر نقاش گردد و عطار
گهی بگستردش همچو مشک بر لاله
گهیش توده کند چون بنفشه بر گلزار
گهش چو سلسله دارد شکسته بر پیوند
گهش چو دایره دارد کشیده بر پرگار
ازوست رونق آن روی و این چنین نشگفت
که ابر تیره بودرونق شکفته بهار.
کسایی گوید (مجتث):
دو دیده ٔ من و از دیده اشک دیده ٔ من
میان دیده و مژگان ستاره وار پرید
به جزع ماند یک بر دگر، سیاه و سپید
به رشته کرده همه گرد جزع مروارید.
ابوالحسن عراقی گوید (مضارع):
زلفین تو به عاشق تو ماند
خو کرده در نگون و نگونساری
پنداریا که روز فراقستی
آشفته وسیه شده و تاری.
شاعر گوید (قریب):
ماهی که بدو بنگری تو یک ره
آن سال نباشد خسوف مه را
چونان که دل من ربود چشمت
بیجاده نداند ربود که را.
کسایی گوید (مجتث):
میانه ٔ دل من صورت تو بیخ زده ست
چو مهر کش نتوان بازکندن از دیوار.
منجیک گوید (مجتث):
همی هر آنچه نه آزادگیست پیشه کنی
سر تو ازدر آن است که زیر تیشه کنی
یکیت رویی بینم چنانکه مر خر را
به گاه ناخنه برداشتن لویشه کنی.
فرخی گفت (رمل):
اژدهاکردار پیچان در کف رادش کمند
چون عصای موسی اندر کف موسی گشته مار
همچو زلف نیکوان موردگیسو تاب خورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار.
میرعلی پورتگین گوید (مجتث):
به پنج حال به عاشق همی بماند شمع
که برشمردم هر پنج را بگیر شمار
به گونه وبه سرشک و گداز و سوزش دل
بسان عاشق تا روز هر شبی بیدار.
عنصری گوید (هزج):
الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد
بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور.
فی التشبیه المکنی:
و این خوش بود. چون شاعر از چیزی ماننده کرده خبر دهد، عبارت کند بنام چیزی ماننده کرده بر سبیل کنایت بی ادات تشبیه. و ادات تشبیه چون بود و همچون و گویی و پنداری و حکایت کند آنچه از وی آید به الفاظ تشبیه چنانک شاعر گوید (رمل):
سی و دو قطره سرشک سحری ای عجبی
که نهفته ست به دو قطره می قطربلی.
ابوالعلاء (مجتث):
همی گرست و همی نرگسانْش لاله گداخت
به زیر لاله ٔ بگداخته نهفته زریر.
فرخی گوید (رمل):
چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندرسر آرد کوهسار.
عنصری گوید (رمل):
گاه بر ماه دوهفته گرد مشک آری پدید
گاه مر خورشید را در غالیه پنهان کنی
گاه بی جوش از بر گلبرگ برجوشی همی
گاه بی مشک از بر کافور مشک افشان کنی.
منجیک گوید (مضارع):
ار انگبین لبی سخن تلخ مر چراست
ور یاسمن بری تو به دل چون که آهنی
منگر به ماه نورش خیره شود ز مشک
مگذر بباغ سرو سهی پاک بشکنی.
چند تصرف نیکو کرده است: یکی لب را به انگبین مانند کرده است و برش به یاسمین و دلش به آهن و رویش به یاسمین و دلش به آهن و رویش به ماه و قامت به سرو.
فی التشبیه المرجوع عنه:
و این چنان بود که شاعر از تشبیه کرده، بازایستد و بازگرداند و چیزی ثابت کرده را نفی گرداند به قلب، برسبیل مبالغت، چنانکه روی را به ماه قیاس کند، و رخ را به لاله، و آنگه بازگوید ماه را کسوف است و لاله نپاید، چنانکه فرخی گوید (مجتث):
به قد، گویی سروست در میان قبای
به روی، گویی ماهست برنهاده کلاه
چو ماه بود و چو سرو نه ماه بود و نه سرو
کمر نبندد سرو و کله ندارد ماه.
فی التشبیه الشرطی:
چون شاعر چیزی را به چیزی تشبیه کند به شرط و گوید ار چنان بودی چنین بودی و مانند وی این عمل را از جمله ٔ بلاغت دارند ومنطقیان این قیاس را شرطی خوانند، چنانکه عنصری گوید (مضارع):
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگدل بود و بت حریربر.
رودکی گوید (مجتث):
به سرو ماند، گر سرو لاله دار بود
به مورد ماند، گر مورد روید از نسرین.
فی التشبیه المعکوس:
و چون شاعر متضاد را بیکدیگر قیاس کند و صفت آن این را دهد، و صفت این مر آن را، منطقیان این را قیاس عکس خوانند. و این نوع اندر جمله ٔ تشبیهات بغایت بدیع است. مثالش چنانکه عنصری گوید (متقارب):
ز سم سواران و گرد سپاه
زمین ماه روی و زمی روی ماه.
شاعر گوید (هزج):
ز بس کشته ز بس غرقه ز خیل دشمنان گفتی
چه شد هامون چه شد جیحون که این چونین شدآن چونان.
فی التشبیه المزدوج:
چون شاعر یک صفت از صفات خویش و یک صفت از صفات مقصودش را بهم کند و بر یک چیز قیاس کند اندر یک بیت، آن را از جمله ٔ بدیع صنعت شمرند. و بر این حال بیشتر غزل آید چنانکه منطقی گوید (مضارع):
یک لفظ ناید از دل من وز دهان تو
یک موی ناید از تن من وز میان تو
شاید بُدن که آید جفتی کمان خوب
زین خم گرفته پشت من و ابروان تو
شیز و شبه ندیدم مشک سیاه و قیر
مانند روزگار من و زلفکان تو
مانا عقیق نارد هرگز کس از یمن
همرنگ این سرشک من و دو لبان تو.
و پیش از آن که این فصل را ختم کنم فرق بگویم میان تشبیه و استعارت. ایرا که هر دو به یکدیگر نزدیکند بمعنی. بدان که استعارت تشبیهی بود بی تحقیق و تشبیه استعارتی بی اضطراب. و اندر جمله بباید دانستن که تشبیه از استعارت به حروف تشبیه ماننده بود. و حرف تشبیه آن است که یاد کردم. هرکه تأمل کند بداند و بشناسد. (ترجمان البلاغه ٔ رادویانی چ احمد آتش صص 44- 54). شمس قیس رازی در المعجم و رشیدالدین وطواط در حدایق السحر وصاحب آنندراج بنقل از مطلع السعدین و جواهرالحروف وصاحب مرآت الخیال تشبیه را به هفت قسم منقسم کرده اندبدین سان: تشبیه صریح (مطلق). تشبیه کنایت. تشبیه مشروط. تشبیه معکوس (عکس). تشبیه مضمر (اضمار). تشبیه تسویت (تسویه). تشبیه تفضیل. و رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 262 و حدایق السحر و کشاف اصطلاحات الفنون و مرآت الخیال ص 116 و الموشح ص 86 و آنندراج وتعریفات جرجانی و اساس الاقتباس ص 11 شود:
شاعری تشبیب داند شاعری تشبیه و مدح
مطربی قالوس داند مطربی شَکَرتُوین.
منوچهری.
|| طریقت مشبهه. (یادداشت مرحوم دهخدا). طریقه ٔ فرقی که در توحید به تشبیه قائل بودند:
حکمت از حضرت فرزند نبی باید جست
پاک و پاکیزه ز تشبیه و زتعطیل چو سیم.
ناصرخسرو (دیوان ص 300).
او تشبیه به من حوالت کرد و من اعتزال بدو. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 433). و رجوع به مشبهه و خاندان نوبختی چ اقبال شود. || مشکل شدن کار بر کسی: شبّه علیه الامر مجهولاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشکل شدن و التباس کار بر کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
فرهنگ معین
(تَ) [ع.] (مص م.) چیزی را به چیز دیگر مانند کردن.
فرهنگ عمید
چیزی را به چیز دیگر مانند کردن، شبیه کردن،
(ادبی) مانند کردن کسی یا چیزی به کس دیگر یا چیز دیگر در صفتی بهوسیلۀ ادات تشبیه. تشبیه دارای چهار رکن است: ۱) مشبه، ۲) مشبهٌبه، ۳) وجه شبه، و ۴) ادات تشبیه،
* تشبیه بالکنایه: (ادبی) تشبیهی که در آن، ادات تشبیه را بیندازند، مشبهٌبه را وصف کنند، و مشبه را به طریق کنایه بیان کنند، مانند این شعر: بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو / ز گنجخانۀ دل میکشم به مخزن چشم (حافظ: ۶۷۸)،
* تشبیه تسویه: (ادبی) تشبیهی که در آن دو یا چند مشبه را به یک مشبهٌبه تشبیه کنند، مثلاً روزگار خود و چشم معشوق را در سیاهی به شب تشبیه کند، مانند این شعر: چو شام آنکه سیه کرد چشم یار مرا / چو چشم یار سیه کرد روزگار مرا،
* تشبیه تفضیل: (ادبی) تشبیهی که در آن، شاعر چیزی را به چیز دیگر تشبیه کند و سپس از گفتۀ خود رویگردان شود و بگوید ممدوح من از آنچه که او را به آن تشبیه کردهام بهتر و بالاتر است. به بیان دیگر، مشبه را بر مشبهٌبه برتری بدهد یا کلماتی که دلالت بر ترجیح مشبه کند بیاورد، مانند این شعر: در سرو رسیده است ولیکن بهحقیقت / از سرو گذشتهست که سیمینبدن است آن (سعدی۲: ۵۲۷)،
* تشبیه مشروط: (ادبی) تشبیهی که در آن، شاعر چیزی را به چیز دیگر تشبیه کند، اما برای مبالغه در مقصود قید و شرطی قائل شود، مثلاً: دست او ابر است، اگر ابر گوهر ببارد،
* تشبیه مضمر: (ادبی) تشبیهی که در آن، چیزی را به چیز دیگر بدون آشکار کردن و بهطور پنهانی مانند کنند تا چنان به نظر آید که شاعر غیر از تشبیه قصدی دارد اما پس از دقت معلوم شود که قصدش تشبیه است، مانند این شعر: تا به دو ابروی تو دست نیابد کسی / پیش دو شمشیر من سینه سپر کردهام،
* تشبیه مطلق: (ادبی) تشبیهی که در آن، چیزی را بدون قید و شرط به چیزی دیگر تشبیه کنند، مانند این شعر: ای ماه کمان شهریاری گویی / یا ابروی آن طرفهنگاری گویی ـ نعلی زده از زرّ عیاری گویی / در گوش سپهر گوشواری گویی (امیرمعزی: ۷۰۸)،
* تشبیه مقید: (ادبی) = * تشبیه مشروط
حل جدول
از صنایع ادبی
فرهنگ واژههای فارسی سره
مانندسازی
مترادف و متضاد زبان فارسی
شبیهسازی، قیاس، مقایسه، شبیه کردن
فارسی به انگلیسی
Allegory, Analogy, Comparison
فارسی به عربی
استعاره، استیعاب، مقارنه
فرهنگ فارسی هوشیار
مانند کردن، یکسانی و مانندگی
معادل ابجد
717