معنی تصور کردن
لغت نامه دهخدا
تصور کردن. [ت َ ص َوْ وُ ک َ دَ] (مص مرکب) خیال کردن و توهم کردن. (از ناظم الاطباء). پنداشتن. گمان بردن. (یادداشت مرحوم دهخدا):
نه سخن گفتن نباشد هرچه آن را نشنوی
این چنین در دل تصور مردم شیدا کند.
ناصرخسرو.
تا نه تصور کنی که بی تو صبورم
هر نفسی میزنم ز بازپسین است.
سعدی.
چند خرامی و تکبر کنی
دولت پارینه تصور کنی.
(گلستان).
دور نباشد که خلق روز تصور کنند
گر بنمایی بشب طلعت خورشیدوار.
سعدی.
حل جدول
انگاشتن
فرهنگ واژههای فارسی سره
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
کلمات بیگانه به فارسی
گمان زدن - پنداشتن
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن، خیال کردن، در خیال مجسم کردن، فرض کردن، گمان کردن
فارسی به انگلیسی
Conceive, Envisage, Envision, Expect, Fancy, Figure, Imagine, Picture, Presume, Think, Ween
فارسی به عربی
تخیل، تصور، هوی
فرهنگ فارسی هوشیار
انگاردن انگاشتن (مصدر) چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن.
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
970