معنی تظاهر

لغت نامه دهخدا

تظاهر

تظاهر. [ت َ هَُ] (ع مص) هم پشت شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یارمند شدن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن. مددگاری و با هم پشت دادگی. (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || به پشت درآوردن (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || نمودن. (زوزنی). وانمود کردن. وانمودن. نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).


تظاهر نمودن

تظاهر نمودن. [ت َ هَُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) هم پشتی کردن. یاری نمودن. مددکاری نمودن: ابوعلی همچنان به شعار دعوت نوح تظاهر می نمود و در ولایات خویش خطبه و سکه بنام او می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 112). مشایخ بخارا بر عقب او بفرستاد و تضرعها بسیار نمود و او را با مقر ملک خویش خواند و به طاعت و متابعت او تظاهر نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 185). به طاعت او تظاهر نمود و از صدق موالات در انتظار وصول رایات او اعلام داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 262). || در اصطلاح امروز ظاهرسازی کردن. نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. و رجوع به تظاهر شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

تظاهر

‎ خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی ‎ (مصدر) آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن. ‎، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن. ‎- 4 (اسم) خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن. جمع: تظاهرات.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تظاهر

وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، وانمودن، خود نمایی، آشکار شدن

کلمات بیگانه به فارسی

تظاهر

خودنمایی

فارسی به انگلیسی

تظاهر

Act, Affectation, Counterfeit, Feint, Make-Believe, Mask, Masquerade, Ostentation, Playacting, Pose, Pretense, Pretension, Representation, Show, Showiness, Simulacrum, Simulation, Slickness, Window Dressing

عربی به فارسی

تظاهر

اثبات کردن (با دلیل) , نشان دادن , شرح دادن , تظاهرات کردن

فرهنگ معین

تظاهر

خودنمایی کردن، پشت هم شدن، یکدیگر را یاری کردن. [خوانش: (تَ هُ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

تظاهر

آشکار شدن،
خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن،
[قدیمی] هم‌پشت شدن، یکدیگر را یاری‌ کردن،

حل جدول

تظاهر

خودنمایی،عوامفریبی،ریا،ظاهر سازی

وانمود


تظاهر کردن

وانمود

مترادف و متضاد زبان فارسی

تظاهر

ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام‌فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض‌اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن

فارسی به عربی

تظاهر

تجهم، تصنع، زعم، مظهر، اِدَّعاءٌ

فرهنگ فارسی آزاد

تظاهر

تَظاهُر، ظاهر و آشکار شدن، ظاهر شدن، بیکدیگر کمک کردن، از یکدیگر دور شدن، وانمود بداشتن حالت یا صفت یا علمی نمودن،

معادل ابجد

تظاهر

1506

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری