معنی تظاهر
لغت نامه دهخدا
تظاهر. [ت َ هَُ] (ع مص) هم پشت شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یارمند شدن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن. مددگاری و با هم پشت دادگی. (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || به پشت درآوردن (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || نمودن. (زوزنی). وانمود کردن. وانمودن. نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
خودنمایی کردن، پشت هم شدن، یکدیگر را یاری کردن. [خوانش: (تَ هُ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
آشکار شدن،
خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن،
[قدیمی] همپشت شدن، یکدیگر را یاری کردن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، وانمودن، خود نمایی، آشکار شدن
کلمات بیگانه به فارسی
خودنمایی
مترادف و متضاد زبان فارسی
ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوامفریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرضاندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن
فارسی به انگلیسی
Act, Affectation, Counterfeit, Feint, Make-Believe, Mask, Masquerade, Ostentation, Playacting, Pose, Pretense, Pretension, Representation, Show, Showiness, Simulacrum, Simulation, Slickness, Window Dressing
فارسی به عربی
تجهم، تصنع، زعم، مظهر، اِدَّعاءٌ
عربی به فارسی
اثبات کردن (با دلیل) , نشان دادن , شرح دادن , تظاهرات کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی (مصدر) آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن. ، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن. - 4 (اسم) خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن. جمع: تظاهرات.
فرهنگ فارسی آزاد
تَظاهُر، ظاهر و آشکار شدن، ظاهر شدن، بیکدیگر کمک کردن، از یکدیگر دور شدن، وانمود بداشتن حالت یا صفت یا علمی نمودن،
معادل ابجد
1506