معنی تفکیک و جداسازی
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ واژههای فارسی سره
جداسازی
کلمات بیگانه به فارسی
جداسازی
لغت نامه دهخدا
تفکیک. [ت َ] (ع مص) از هم بگشادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جدا کردن دو چیز از یکدیگر. (آنندراج). جداکردگی چیزی از دیگری. (ناظم الاطباء). || رهانیدن و خلاص کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن و خلاص کردن. (از اقرب الموارد).
فرهنگ معین
(مص م.) از هم جدا کردن، بازگشادن، (اِمص.) جدایی، گشودگی، گرفتن سند جداگانه برای بخشی از یک ساختمان. [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ فارسی هوشیار
جدا کردن چیزی از دیگری واجدایی از هم جدا کردن (مصدر) از هم گشودن جداکردن باز گشادن، (اسم) جدایی گشودگی. جمع: تفکیکات.
تفکیک کردن
(مصدر) جداکردن از هم گشودن.
فرهنگ عمید
جدا کردن چیزی از چیز دیگر،
[قدیمی] باز کردن،
[قدیمی] رها کردن،
فارسی به عربی
افتراق، تعطل، مفرق
عربی به فارسی
منحل کردن , پیاده کردن (ماشین الا ت)
معادل ابجد
622