معنی تقویم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) بهاء جنسی را تعیین کردن، راست کردن، تعیین اوقات و زمان ها، (اِ.) گاهنامه. [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین،
(اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند، گاهنامه،
[قدیمی] راست کردن، کجی چیزی را راست کردن،
[قدیمی] قیمت کردن، بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی،
* تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروزه و پنج روز اضافه در انتهای ماهِ دوازدهم. δ این تقویم به امر جلالالدین ملکشاه سلجوقی و بهوسیلۀ عدهای از علمای نجوم ترتیب داده شد،
* تقویم رومی: تقویمی که مبدٲ آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است، تاریخ اسکندر،
* تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه میشود،
* تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه میشود،
* تقویم مَلِکی: = * تقویم جلالی
* تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدٲ آن سال تولد حضرت عیسی است،
* تقویم هجری: تقویمی که مبدٲ آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است،
* تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدٲ آن سال ۶۳۲ میلادی (سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی) است،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
سالنامه، گاهشمار
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارزیابی، برآورد، تخمین، سالنامه، سالنما، گاهنامه
کلمات بیگانه به فارسی
سالنامه
فارسی به انگلیسی
Calendar
فارسی به ترکی
almanak
فارسی به عربی
تخمین، تقویم، تقییم
عربی به فارسی
سالنامه , تقویم سالیانه , تقویم نجومی , نشریه ء اطلا عات عمومی , تقویم
فرهنگ فارسی هوشیار
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاسهای معین، کاغذی که در آن ماهها و روزها چاپ شده باشد، ارزیابی
فرهنگ فارسی آزاد
تَقْوِیم، صورت تقسیم زمان و حساب اوقات (سالنامه، گاهنامه)، صورت مشخصات جغرافیائی و مدنی شهرها و نقاط، صورت قیمت های تثبیت شده،
تَقْوِیم، راست و مستقیم نمودن، ارزیابی و قیمت گذاری کردن، اصلاح کردن و رفع کجی نمودن، ارزش علمی یا ادبیِ اثری را مُعیّن کردن،
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
556